چکیده:
در این مقاله با تاکید بر نقش ابعاد هویتی و برساختها در سیاست خارجی، به بررسی نگاه هویتبنیان آمریکا به مسائل بینالمللی و ریشههای سازهانگارانه مبانی سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در قبال موضوع هستهای ایران پرداخته میشود. از منظر ایالات متحده، ایران بعد از انقلاب اساسا در ضدیت با ارزشهای غربی و نقطه مقابل لیبرالدموکراسی تعریف شده است که دارای ویژگیهایی همچون تلاش برای دستیابی به سلاحهای کشتارجمعی، نقض حقوق بشر، حمایت از تروریسم و تهدیدی برای صلح و امنیت بینالمللی است. این برداشت از ایران، از آن بازیگری چالشگر و ماجراجو در عرصه بینالملل میسازد که امنیت ملی آمریکا و صلح و ثبات بینالمللی را به مخاطره میاندازد و برای آن تهدید به شمار میآید. این نگاه و رویکرد برساخته از ایران، کاملا گویای تاثیر انگارههای شناختی و برداشتهای متعدد از هویت خود (ایالات متحده آمریکا) و دیگری (جمهوری اسلامی ایران) است که مبنای ورود به پرونده هستهای میشود. ایالات متحده آمریکا سیاست خارجی خود را در خصوص پرونده هستهای ایران، با توجه به رویکرد هویتی و برساخت ویژه از ایران، در چارچوب حفظ رژیم منع گسترش سلاحهای اتمی، هژمونیطلبی و یکجانبهگرایی، تهدید و نظامیگری بر مبنای چند عنصر هویتی، همچون رسالتمداری، استثناگرایی و دشمنسازی تعریف کرده و برایناساس، سیاست خارجی خود را در قبال فعالیت هستهای ایران تنظیم ساخته و پیش برده است. برای فهم مبانی سیاست خارجی آمریکا، باید به بررسی نوع نگرشها و نظام معنایی آن پرداخت و ازآنجاکه روشهای اثباتگرا دراینباره ناتواناند، روشهای تفسیری میتوانند کارگشا باشند که در این پژوهش به دلیل اینکه سازهانگاری بر نقش هویت و باورهای ذهنی در تعریف منافع، تصمیمسازی و شکلدهی رفتار سیاست خارجی تاکید دارد، از روش سازهانگاری بهره گرفته شده است.
خلاصه ماشینی:
"نکته مهم در مبانی سیاست خارجی آمریکا درباره ایران و ایفای نقش ایالات متحده در موضوع هسته ای ایران ، بعد نگرشی و سازه انگارانه این تصمیم است که دلایلـی همچـون نگرش آمریکا به ایران به عنوان تهدید امنیت ملی آمریکا، تهدید هم پیمانـان منطقـه ای و صلح و امنیت جهانی و نیز رویکرد ویژه آمریکا به موضوع حفظ صلح و امنیت بین المللـی، حفظ رژیم هـای بـین المللـی و معاهـده منـع گسـترش سـلاح اتمـی، روحیـه هژمـونی و رسالت گرایی آمریکا و در نهایت جنگ طلبی و نظامیگری ایالات متحده ، جملگی عناصـر فرهنگ سیاسی و هویتی هستند که باید برای تحلیل همه جانبه و جامع ایـن موضـوع ، از چارچوب نظری سازه انگاری بهره برد.
در این پژوهش به دو دلیل از روش سازه انگاری بهره میبریم : یکی بـه دلیـل امکـان جذب نظری کنشگرای بازیگری، همچون ایـالات متحـده آمریکـا کـه شـکل متفـاوت و جدیدی از کنش را در عرصه بین المللی با سیاست های یک جانبـه گرایانـه و ساختارشـکن تثبیت کرده است و دیگر اینکه ، سازه انگاری بر نقش هویت و باورهای ذهنـی در تعریـف منافع ، تصمیم سازی و شکل دهی رفتار سیاست خارجی تأکید دارد.
این محصول بهره گیری از چارچوب نظریه سازه انگاری است که تبیین این فهم فرامادی و برساختی را فراهم ساخت تا ایالات متحده آمریکا سیاست خارجی خـود را در قبال پرونده هسته ای ایران با توجه به رویکـرد هـویتی و برسـاخت ویـژه از ایـران ، در چارچوب حفظ رژیم منع گسترش سلاح های اتمی، هژمونیطلبی، یک جانبه گرایی، تهدید و نظامیگری بر مبنای چند عنصر اساسی هنجـاری و هـویتی، همچـون رسـالت مـداری، استثناپنداری و دشمن سازی تعریف کند و براین اساس ، سیاست خـارجی خـود را در قبـال فعالیت هسته ای ایران تنظیم نماید و پیش برد."