چکیده:
ابوالقاسم شابی دارای دو نوع اشعار است : اشعاری که مربوط به مرگ و اشعاری که مربوط به زندگی است در هر دو دسته از این سروده ها شابی دیدگاه های فلسفی خود را آزادی » نسبت به مرگ و زندگی بیان می کند و تنها هدفش از بیان این دو دیدگاه رسیدن به است، که تنها راه رسیدن به این دو هدف از طریق زندگی « آرامش درونی » و « مطلق امکان پذیر است چه در طبیعت و چه در ماورائیات، زیرا طبیعت را سراسر نشانه های ذات پاک الهی می داند و با پناه بردن به آن، به آرامش می رسد و زندگی در ماورائیات برای او
نوعی تسکین است چرا که به اصل پاک خود پیوسته است و در واقع مرگ برای او زندگی دوباره است.
ابوالقاسم شابی عشق، امید و ایمان به زندگی را راز بقا و جاودانگی و رهایی می داند.
خلاصه ماشینی:
"او زنبق را این چنین مورد خطاب قرار می دهد: آیا آوای پرشور سرود عشق در قلب نوشکفته تو در ترنم است ؟ آیا روشنایی ، جام اندوه را به تو می نوشاند؟ آیا زمانی که اشک های زندگی از شکاف سینه جاری می شوند روزگار تو را از نابودی آگاه می کند؟ (شامی ، ١٩٩٧م ، ص ٢٥٤) و در مستی از آن چنین می گوید: آیا پرتو غروبگان ، خون زندگی و اشک شب را بر تو می افشاند؟ 5 أصب علیک شعاع الغروب نجیع الحیاه، و دمع المساء (دیوان شابی ، قصیده الزنبقه الذاویه ، ص ٢٥٧) همگی ابیات این قصیده به اندوه و غم زنبق و شاعر اشاره دارند و بیماری به عنوان عامل اصلی اندوه در درون شاعر است و این که او در زندگی بر اثر وجود مریضی ، غصه دار است .
شدن او همچون زنبق ، قساوت زمان است و همه این تحولات و دگرگونی ها در طبیعت انجام می شود و به همین دلیل شاعر می گوید: (منبع پیشین ، ٢٥٧-٢٥٩) فحزنی و حزنک لایبرحان ألیفین ، رغم الزمان العصیب 1 (دیوان شابی ، قصیده الزنبقه الذاویه ، ص ٢٥٩) در سروده ای با عنوان «الغاب » دنیا با زیبایی های عالی خود همچون جنگلی تصویر می شود که وجود را از درد و اندوه پاک می کند و هستی را به سوی رویاها سوق می دهد در واقع جنگل نماد، سمبل و مکان پاک طبیعت است ."