خلاصه ماشینی:
"11 فرانسیس کوکر, اندیشه مند غربی, می گوید: (بسیاری از ملی گرایان در قرن نوزدهم در پی احساسات ملی گرایانه افراطی به این باور رسیدند که ملت های پیشرفته که از تاریخ و میراث عظیمی برخوردارند و دارای برتری های نژادی و ملی و میهنی هستند, سزاوار نیست که توانایی ها و قدرت خود را در داخل مرزهاشان محصور کنند, زیرا وظیفه ملی و میهنی تنها منحصر به دفاع از حاکمیت کشور و حفظ استقلال آن نیست, بلکه یک رسالت جهانی وجود دارد که بر آن ها بسط نفوذ سیاسی و گسترش تمدن ملی شان را بر همه کشورهای عقب مانده ایجاب می کند, هر چند این امر مستلزم به کارگیری زور و خشونت باشد, و این مقتضای مصلحت است.
البته مشکل ناشی از ملی گرایی تنها در ضعف نیروی اسلامی و تقسیم آن به تعدادی ملیت تجلی نمی یابد بلکه در هر کشور اسلامی نیز که ملیت های متعددی وجود دارند متجلی می گردد برای مثال در عراق ملیت های عرب, کرد و ترکمن حضور دارند و در ایران شش ملیت اصلی زندگی می کنند, شمال آفریقا بین عرب و بربر تقسیم می شود, در ترکیه کردها در کنار ترک ها به سر می برند و به این ترتیب در هر یک از این کشورها مشکل ملیت وجود دارد, زیرا اقلیت های ملی به حکومت مرکزی به دیده شکلی از حکومت امپراتوری می نگرند, و آیا حکومت ملی عربی در کشوری که از سه ملیت تشکیل می شود یا حکومت ملی ـ فارسی در روزگار رژیم شاهنشاهی, در کشوری که از شش ملیت تشکیل می شود معنایی جز این دارد؟ امری که با ظهور قالب وحدت آفرین جدید دفع گردیده است قالب میهنی است اما حقیقت آن است که با الگوی جدید به عوامل تجزیه و پراکندگی افزوده شده است."