چکیده:
ساختار سیاسی رژیم صهیونیستی به دلیل ماهیت متفاوت شکل گیری که اساسا مبتنی بر اشغال و تصرف زورمندانه معنا یافته، همواره نگران تهدیداتی بوده که از محیط درونی و پیرامونی، متوجه آن بوده است. از این رو «امنیت» دغدغه اصلی مقامات رژیم صهیونیستی طی شش دهه گذشته بوده است. آن ها برای تضمین امنیت خود، راهبردها و ابزارهای متفاوتی به کار برده اند. در این میان بازدارندگی به عنوان رکن مهم دکترین استراتژیک رژیم صهیونیستی شناخته می شود که با توسل به آن این رژیم می کوشد به نوعی احساس آرامش و ثبات دست یابد. بازدارندگی به عنوان یک اصل اساسی در دکترین استراتژیک رژیم صهیونیستی، برداری از اهداف را نشانه رفته است که از «تامین امنیت روزمره» شروع می شود و به «جلوگیری از جنگ های متعارف» از سوی ارتش های عربی می رسد و سرانجام به «ممانعت از جنگ غیرمتعارف و وادار کردن مسلمانان منطقه به پذیرفتن موجودیت رژیم صهیونیستی» ختم می شود. اما این بازدارندگی صرفا در جلوگیری از جنگ های متعارف به موفقیت هایی رسیده و در وضعیت جلوگیری از تهدیدات روزمره و نیز ناگزیر ساختن کشورهای منطقه به شناسایی اسرائیل، با وجود برخی دستاوردهای محدود، نتوانسته است دستاوردهای چشمگیری داشته باشد.
در این مقاله سعی بر این خواهد بود که با بهره گیری از نظریه جنگ های نامتقارن و با تاکید بر جنگ 33 روزه اسرائیل علیه حزب الله به تحول مفهوم بازدارندگی در چارچوب راهبرد امنیت رژیم صهیونیستی پرداخته شود.
خلاصه ماشینی:
"تلاش دائمی رژیم صهیونیستی برای افزایش توان دفاعی، تهاجمی (ازجمله حملات پیش دستانه ) و بازدارندگی سبب شده است که این رژیم ، سیاست امنیت ملی را براساس سطوح داخلی، منطقه ای و بین المللی محیط امنیتی خود شکل دهد، به طوری که بروز هرگونه تغییری در این سطوح ، به تحول سیاست های امنیتی و نظامی خواهد انجامید؛ به ویژه پس از جنگ سرد و جنگ خلیج فارس به دلیل عواملی مانند نامشخص بودن نتیجه روند صلح و مهم تر از همه دستیابی برخی کشورها به موشک های دوربرد، محیط امنیتی این رژیم دچار تحولات جدی شد.
چه عللی مانع پیروزی ارتش رژیم صهیونیستی بر چند هزار رزمنده شد؟ اهدافی که رژیم صهیونیستی بر اساس آن وارد جنگ شده بود، تا چه حد محقق شده است ؟ آیا توان نظامی حزب الله نابود شده است ؟ چرا نیروهای رژیم صهیونیستی نتوانستند پرتاب موشک به عمق اسرائیل را متوقف سازند؟ این پرسش ها و پرسش های بسیار دیگری که جواب های ساده ای داشت ، حاکی از آن بود که رژیم صهیونیستی نتوانسته بود اهداف ترسیم شده برای جنگ بر ضد لبنان را محقق سازد.
رژیم صهیونیستی در جنگ با لبنان به هیچ یک از سه هدف تعریف شده خود یعنی نابودی حزب الله ، احیای قدرت بازدارندگی رژیم صهیونیستی و تغییر شرابط لبنان دست نیافت و از سوی دیگر حزب الله با بهره گیری از برد قابل توجه موشک های خود که میتوانست حتی از داخل لبنان نیز شهرهای اسرائیل را هدف قرار دهد، این موضوع را نشان داد که ماشین عظیم جنگی این رژیم توان پیروزی در جنگ های نامتقارن و انقلابی را ندارد (قهرمان پور، ١٣٨٥، صص ١١-١٠)."