چکیده:
ابوالولید محمد بن احمد بن محمد بن رشد (به لاتین: Averroes) مشهور به حفید
(نواده) در سال 1126/520 در قرطبه از ایالات اسپانیا به دنیا آمد. وی به جز شرحهای
خود بر آثار ارسطو کتابها و مقالات مستقلی را نیز به رشته تحریر درآورد که مجموع
این آثار به بیش از هفتاد اثر میرسد. بعضی از این آثار به عربی و بقیه در مجموعه آثار
ارسطو به زبان لاتینی موجود است . وی مدتی را به تدوین کتب و تدریس در
دانشگاههای معتبر مشغول بود. ابن رشد سرانجام در سال 595 ق/ 1198 م در سن 72
سالگی وفات یافت و در قرطبه به خاک سپرده شد.
حدود 23 سال پس از وفات ابن رشد در قرطبه، توماس آکویناس (Thomas Aguinas)
در سال 1221 م در نزدیکی ناپل در قصر روکاسکا (Roccasecca) متولد شد.
وی در سال 1244 م (حدود بیست سالگی) واعظ دومینیکن شد . بعدها که کتابهای
بسیار زیاد نوشت، به "حکیم فرشته صفت" لقب یافت و در دوره های بعدی به قدری
دارای نفوذ گردید که کلیسای کاتولیک او را "حکیم همگان" خواند. بالاخره در سال
1323 م پاپ ژان پل بیست و دوم ایشان را قدیس اعلام کرد.
توماس از نوشته های ابن رشد بسیار استفاده کرده، چنانکه دست کم 503 مرتبه به
صراحت از ابن رشد نام برده است. آکویناس دیدگاهها ابن رشد را از خلال تالیفات وی،
مثل کتابهای تهافت التهافت یا منهاج الادله، یا از خلال نوشته های ریموند مارتان و
موسی بن میمون که شاگرد ابن رشد بوده، به دست آورده است.
دیدگاه های قدیس توماس به حدی بر تفکر جهان مسیحیت تاثیرگذار بوده است که
به گفته برخی از بزرگان مسیحی، معیار مسیحی بودن یک کلام، مطابقت آن کلام با
گفته های آکویناس است. لذا می توان گفت بسیاری از آنچه در کلام مسیحیت وجود
دارد، از آکویناس است و او نیز متاثر از فیلسوفی مسلمان به نام ابن رشد بوده است.
خلاصه ماشینی:
"در مورد اهمیت این مکتب در غرب و بعضی افکـار او بایـد گفـت : در میـان تمـام فلسفه های اسلامی که در قرون وسطی مورد شناسایی غربیان قرار گرفته است ، فقـط در مورد فلسفة ابن رشد اسـت کـه بـه معنـای وسـیع تـر کلمـه مـی تـوان از سـنت او و از ابن رشدیان لاتینی صحبت به میان آورد.
به طور خلاصه می توان تأثیر ابن رشد را در غرب در یک جمله آورد: سـنت فلسـفة ابن رشد و تفسیرهای او از ارسطو موجب پیدایش قله هایی شده است که در طی حداقل بیش از سه قرن، یعنی نیمة دوم قرن سیزدهم گرفتـه تـا دورة تجدیـد حیـات فرهنگـی غرب (رنسـانس ) در نیمـة اول قـرن شـانزدهم ادامـه داشـته و مـورد قبـول و اسـتفادة متفکرانی بوده که آنها را به طور رسمی ابن رشدیان لاتینی نامیـدهانـد (مجتهـدی، فلسـفه در قرون وسطی ، ١٣٧٥: ٢٠٦).
یعنی متفکری که نظر او خـلاف نظـر جمهور فلاسفه بوده است ، ولی الان وضع به گونه ای شده است که لااقل عمدة مسـیحیان (شاخه کاتولیکها و تا حدی هم ارتدکسها) او را بزرگترین ایدئولوگ مسیحیت مـی داننـد و این مطلب بسیار مهمی است که آرای فیلسوفی در ابتدا نـو و بـدعت آمیـز باشـد و در نتیجه متولیان دین و مذهب و بزرگان و روحانیان با وی ناسازگار باشند، ولی اندک انـدک کار به جایی رسید که هر چه را می خواهند بیان کننـد بـه گفتـة او اسـتناد کننـد و بعـد از دویست سال هر که می خواهد نظری مطابق با کتاب مقـدس داشـته باشـد، بایـد بـا نظـر توماس آکویناس سازگار باشد» (ملکیان، تاریخ فلسفه در غرب ١٣٧٩: ٢/ ١١٤)."