چکیده:
امروزه ، اصطلاح «داغ دیدن » به معنی مصیبت دیدن و دربارة مرگ عزیزان ، به ویژه فرزند به کار میرود. با توجه به شواهدی از متون ادبی و تاریخی مانند تاریخ بیهقی (قرن پنجم ) و تاریخ الوزرای ابوالرجای قمی (قرن ششم )، به نظر میرسد این ترکیب در گذشته ، به معنی دیدن داغ بوده است ؛ به عبارت دقیق تر، در گذشته ، «داغ دیدن » فعل ساده بوده و «داغ »، مفعول فعل «دیدن » به شمار میرفته است . از قرن یازدهم هجری به بعد، «داغ دیدن » به معنی مصیبت دیدن و مرگ عزیزان ، در شعر شاعرانی مانند صائب و دیگران ، زیاد به کار رفته است .
خلاصه ماشینی:
در همین کتاب ، بیت مورداستشهاد در تاریخ بیهقی، با اندکی اختلاف در مصراع اول آمده است : مر آن مملکت کان بشوری (به سوری) سپاری، چو چــــــوپان بـــــد داغ بازآورد (قمی، ١٣٦٣: ٣٢) شواهد نقل شده نشان می دهد که در این دوره ، اصطلاحی به صورت «داغ بازگرداندن » یا «داغ بازسپردن »، به معنای برگرداندن نشانه یا داغ چیزی به جای اصل آن به کار میرفته و دریافت این معنی برای خوانندگان و مخاطبان تاریخ بیهقی و تاریخ الوزرا، چنان عادی بوده است که نیازی به توضیح و تفسیر اصطلاح «داغ بازگرداندن » یا «داغ بازسپردن » احساس نمیشده است ؛ بنابراین میتوان گفت اصطلاح «داغ دیدن » نیز در ارتباط با «داغ بازگرداندن » و «داغ بازسپردن »، معنا می یافته است .
شواهد زیر از متون قبل از قرن دهم ، این مسئله را تأیید میکنند: در هفت پیکر نظامی، درتوصیف شگارگاه بهرام گور آمده است : نام خود داغ کـــــرده بر رانش داد ســــــرهنگی بیابانش هرکــــه زان گور داغ دار یکی زنده بگرفــتی از هزار یکی ، چون که داغ ملک بر او دیدی، گــــــــرد آزار او نگردیدی (نظامی گنجوی، ١٣٧٣: ٣٠) در دیوان امیرمعزی آمده است : کـــــــــــجا داغ ستوران تو بیند پلنگ و شیر در کوه و بیابان ، شوند از حشمت تو سست چنگال شوند ار هیبت تو کنددندان (معزی نیشابوری، ١٣٦٢: ٤٤) در شاهنامه میخوانیم : گله هرچه بودش به زابلستان بیاورد لـــختی به کابلستان همه پیش رستم همیراندند بر او داغ شاهان همیخواندند (فردوسی ، ١٣٨٦: ٣٣٥) در بیت نقل شده از شاهنامه ، داغ را میبینند و میخوانند.