چکیده:
یکی از مهمترین قیامهای خراسان علیه خلافت عباسی، قیام رافعبن لیث است.این قیام در اواخر خلافت هارونالرشید در سال 190 ق در ماوراءالنهر رخ داد و آخرین قیامی بود که در قرن دوم خلافت عباسی را به چالش کشید.رهبر این قیام با بهرهگیری از نارضایتی مردم از رفتار ظالمانه ابنماهان، قتل عام برمکیان و بیتوجهی به خواستههای اهالی خراسان، توانست توده وسیعی از اعراب و ایرانیان آن سامان را گرد خویش آورد.این قیام به سرعت در میان اهالی ماوراءالنهر گسترش یافت و با پیوستن برخی افراد یا گروهها با انگیزههای اقتصادی و اجتماعی، سراسر ماوراءالنهر را از چاچ و فرغانه تا سغد و بلخ فراگرفت.رافع با دعوت به بنیامیه، عملا به نابودی خلافت عباسی همت گماشت و کوششهای فرماندهان عباسی برای سرکوبی این قیام به جایی نرسید؛ چنان که هارون با وجود بیماریاش عازم خراسان شد و با انتخاب مامون به حکومت خراسان، به مقابله با رافع برخاست.حضور مامون در خراسان و به دست آوردن قلبهای مردم، هواداران رافع را پراکنده کرد و سرانجام در سال 194 ق او را به تسلیم واداشت.
این مقاله درصدد است تا با روش توصیفی- تحلیلی، تا حدّ امکان علل بروز قیام رافع در ماوراءالنهر و عوامل موقعیتساز آن، ماهیت فکری و اجتماعی قیام و فرایند تحولات آن، دلایل گسترش اولیه این قیام و پیوستن مردم به آن و سرانجام عوامل ناکامی آن را بررسی و تحلیل کند.
خلاصه ماشینی:
برای آگاهی از این گونه روایت ها نک : یعقوبی، ١٤١٩: ٢/ ٢٩٨ و ٣٠٥-٣٠٦؛ همو، ١٤٢٢: ١٣٩-١٤٠؛ طبری، ١٤١٨: ٧/ ٢٥٨- ٢٥٩، ٢٦١-٢٧٦، ٢٦٢، و ٣٠٢-٣٠٤؛ دینوری، بیتا: ٣٩١؛ ابن اعثم ، ١٤١١: ٧/ ٣٩٦-٣٩٨؛ ابن قتیبه دینوری، ١٣٩٠/ ١٩٧٠: ١٦٧؛ بلعمی، ١٣٨٩: ٤/ ١٢٠٣-١٢٠٤؛ بلخی، ١٤٣١: ٤٨٢؛ ابن مسکویه ، ١٤٢٤: ٣/ ٢٥٢-٢٥٣ و ٢٥٥؛ خلیفه بن خیاط ، ١٩٦٨: ٧٣٧-٧٣٨ و ٧٥٣؛ بیهقی، ١٣٧٤: ٥٤٢؛ ابن حزم ، ١٤٠٣: ١٨٣-١٨٤؛ بغدادی، ١٤٠٨: ٧٩؛ ابن شادی، ١٣١٨: ٣٤٨؛ نرشخی، ١٣٦٣: ١٠٤؛عوفی، ١٣٦٧: ١٢٩-١٣٠؛ ابن جوزی، ١٤١٥: ٥/ ٥٣٧-٥٣٨، ٥٥١،٥٥٥ و ٥٧٣، ٦/ ١٢؛ ابن ظافر، ١٤٢٢: ٢٤٨؛ ابن اثیر، ١٤١٥، ٦/ ١٩٥، ٢٠٣-٢٠٥ و ٢٠٩؛ ابن عبری، ١٣٧٧: ١٧٩؛ ابن طقطقی، ١٨٥٨: ٢٣٤؛ مستوفی، ١٣٦٤: ٣٠٧؛ ابن تغریبردی، ١٩٧٢/١٣٩٢: ١/ ١٣٢- ١٣٣؛ ابن خلدون ، ١٤٢١: ٣/ ٢٨٧-٢٩٠؛ میرخواند، ١٣٨٠: ٥/ ٢٦٠٨-٢٦٠٩؛ فصیح خوافی، ١٣٣٩: ١/ ٢٥٤- ٢٥٧؛تتوی- قزوینی، ١٣٨٢: ٢/ ١٤٢١-١٤٢٢، ١٤٢٧-١٤٢٩ و ١٤٣٥.
همچنین ، با توجه به اینکه تا چند قرن بعد، بخشی از سمرقند به نام او «قصر رافع » خوانده میشد (سمعانی، ١٤١٩: ٤/ ٥١٣-٥١٤؛ یاقوت حموی، ١٩٩٥: ٤/ ٣٥٧)؛ نشان میدهد او در ماوراءالنهر حضور داشته و انتسابش به نصربن سیار برای او موقعیتی فراهم کرده بود تا «رویشناس و مهتر» و یا از «بزرگان سپاه » باشد(بلعمی، ١٣٨٩: ٤/ ١٢٠٣؛ ابن خلدون ، ١٤٢١: ٣/ .
و ابن قتیبه (١٣٩٠: ١٦٧) مرکز قیام را تخارستان دانسته است ؛ اما اکثر منابع مرکز قیام را سمرقند ذکر کرده اند (طبری، ١٤١٨: ٧/ ٢٥٨-٢٥٩؛ خلیفه بن خیاط ، ١٩٦٨: ٢/ ٧٣٧؛ یعقوبی، ١٤١٩: ٢/ ٢٩٨؛ ابن مسکویه ، ١٤٢٤: ٣/ ٢٥٢؛ ابن طقطقی، ١٨٥٨: ٢٣٤؛ ابن جوزی، ١٤١٥: ٥/ ٥٣٧، گردیزی، ١٣٦٣: ٢٩٢).