چکیده:
امروزه بحث دربارة تطبیق آثار ادبی در حوزه های زبانی و جغرافیـایی گونـاگون از مهـم تـرین مباحث در تحقیقات ادبی است . در ایـن پـژوهش ، نویسـندگان مـی کوشـند تـا تطبیـق دو اثـر تاثیرگذار در حوزة ادبی فرانسه و ایران را وجهة همت خویش قرار دهند. هیچ ادبیّات پویـایی ، آشکار و نهان ، از تاثیر ادبیات کشورهای دیگر برکنار نیست و، در این میـان ، ادبیـات داسـتانی فرانسه و ایران جایی برای یک مطالعة تطبیقی اند. از میان داستان نویسـان ایـن دو کشـور، امیـل زولا، بانی مکتب ناتورالیسم و آغازگر بحث پوزیتیویسم در ادبیات ، و صادق چوبـک ، نماینـدة این رویکرد در ایران ، جلوه ای از تطبیق را می نمایانند. بررسی ها نشان می دهد که زولا در رمان ژرمینال بسیاری از اصول اساسی رویکرد پوزیتیویسـم چـون تجربـه گرایـی و اصـالت دادن بـه مشاهدة عینی ، تحلیل جزءبه جزء حقایق پیرامون ، اعتقاد به عامل وراثت ، علم ژنتیک و سـاختار فیزیولوژیکی انسان را گنجانده است . چوبک نیـز تـلاش مـی کنـد تـا بـا بـه کـارگیری عناصـر پوزیتیویستی از قبیل اصالت دادن به مشاهده و تجربه ، جزئی نگری ، خرافه سـتیزی و اعتقـاد بـه اصل وراثت در رمان سنگ صبور حرکت کند. امّا، تفاوت هایی در نحوة بـه کـارگیری رویکـرد پوزیتیویسم در این آثار وجود دارد. پژوهش حاضـر در نظـر دارد بـا روشـی تطبیقـی بـه ایـن تفاوت ها بپردازد. در این جستار با رویکردی توصیفی ـ تحلیلی با برشمردن جلوه هـای تشـابه و تمایز در چگونگی بهره گیری از عناصر پوزیتیویستی در رمان های ژرمینـال و سـنگ صـبور بـه مطالعة تطبیقی این آثار می پردازیم .
خلاصه ماشینی:
"ولک ، ادبیات تطبیقی را نظریه ای جدید در ادبیات مـی دانـد کـه بـر یافتن مدارک تاریخی و شواهد اثبات گرایانه اصرار نمی ورزد و بر این نکته تأکید می کند که برخی شباهت ها در میان آثار ادبی ، ناشی از روح مشترک همة انسان هاست و بیشـتر بر آن است که ادبیات به عنوان پدیده ای جهانی و در ارتباط با سایر شـاخه هـای دانـش بشری و هنرهای زیبا معرفی شود (شرکت مقدم ٦٤).
به طورکلی ، اهمیت رشتة ادبیات تطبیقی به عنوان یکی از شاخه های علوم انسانی بـه دلایلی رو به فزونی است که از آن جمله می توان به فراهم کـردن زمینـة مناسـب بـرای توسـعه و گسـترش روابـط و تعـاملات بـین فرهنگـی و از رهگـذر آن ، شـناخت بهتـر «دیگری » و ایجاد تفاهم و صلح میان فرهنگ ها، نمایاندن اندیشه های مشترک انسان ها به رغم اختلافات فرعی آن ها، گسترش دید و سعة صدر از طریق کاهش تعصبات قومی و جدل بین ملت ها، امکان شناخت خود در آیینـة دیگـری ، اسـتقبال از تضـارب افکـار و تعاملات فرهنگ های ملی مختلف ، تأکید بر حفظ هویت بومی ، ایجاد ارتبـاط بـا سـایر رشته های علوم انسانی مانند سینما، تلویزیـون ، مطالعـات فرهنگـی ، نقاشـی ، موسـیقی ، مطالعات ترجمه و نقد ادبی و علوم فنی و تجربی مانند محیط زیسـت و علـوم پزشـکی اشاره کرد (انوشیروانی ١٥-١٧).
برای مثال ، «احمدآقایی که در تک گویی درون خـود او نشان داده می شود با احمدآقایی که از دریچة ذهنیت بلقیس ، جهان سلطان ، کاکـل زری و سیف القلم می بینیم تفاوت دارد و ایـن شـیوة روایـت بـه چوبـک امکـان مـی دهـد کـه شخصیت های چندبعدی بیافریند» (بیات ٢٠٩)."