چکیده:
هنر نمایش در هند پیشینه ای کهن دارد. ادبیات نمایشی سنسکریت در بستر سنتی منظم شکل گرفته
و تا سده های متمادی تداوم یافته است. خاستگاه های اصلی این هنر در شبه قاره عبارتند از سرودهایی
گفتگووار در وداها، مناسک ودایی و سنت حماسه خوانی ، و هنرهای مرتبطی چون رقص و موسیقی نیز
در پیدایش و گسترش آن موثر بوده اند. ممکن است نمایش های یونانی نیز بر ادبیات نمایشی
سنسکریت اثری گذاشته باشد. در بررسی مختصر خاستگاه های نمایش در فرهنگ باستانی هند آشکار
می شود که اغلب این خاستگاه ها در ایران نیز نمونه هایی دارند که غالبا تا دوره اسلامی باقی بوده و
بعضا از معادل های هندی خود نیز فراگیرترند. اما برغم این خاستگاه های نیرومند، هنر نمایش نتوانسته
در قالب آثاری منظم و ماندگار در ایران پای بگیرد. در این مقاله، پس از بحث درباره خاستگاه های هنر
نمایش در هند، به بررسی این خلا تاریخی پرداخته ایم که در تحلیل نهایی شاید بتوان آن را ناشی از
عدم نضج سنت کتابت در بخش اعظم تاریخ ادبیات باستانی ایران دانست.
خلاصه ماشینی:
"نقش برجسته ای نیز از سانچی در دست است که گویا به ادوار پیش از میلاد برمیگردد و گروهی از این حماسه خوانان را نشان میدهد که همراه با موسیقی و رقص مشغول اجرایند و احساسات شخصیت های داستان را با حرکات خود نمـایـش میدهند.
پس از چه رو این زمینه های نسبتا غنی، که طی چندین سده در ایران تداوم داشته ، به ظهور هنر نمایش راه نبرده است ؟ جز تعزیه که از سدة هشتم هجری شواهدی دارد، هیچ سنت مکتوب نمایشی دیگری در ایران ظهور نکرده و در واقع باید نمایش را در معنی اصیل خود پدیده ای نو در ایران به شمار آورد (٥٢٩ :١٩٩٥ ,Ghanoonparvar).
گرچه وجود نوعی نمایش بدوی ایرانی در عهد باستان – که از این خاستگاه ها منتج شده باشد– کاملا قابل تصور است ، اما نباید از یاد برد که چون شاهدی دال بر وجود چنین آثاری در دست نیست ، به هیچ روی نمیتوان از وجود آنها مطمئن بود.
٧. خالقی پس از بحث ممتعی در این باره نتیجه میگیرد که وجود عناصر نمایشی در برخی داستان های شاهنامه (به ویژه رستم و سهراب و سیاوخش در توران ) گواهی است بر اینکه احتمالا روایاتی از این دست در ایران باستان اجرا نیز میشده اند، اما چون بعدها این داستان ها نیز مثل اغلب انواع ادبی دیگر به خداینامه وارد شده اند، صورت اشعار نقلی و حماسی به خود گرفته اند (١٣٨٨: ١٦١-١٦٢)."