چکیده:
انگارة معرفت اضطراری از جانب معتزلی ها، با دو معیار متفاوت «غیراختیاری بودن » و «بی نیازی از نظر و استدلال » سنجیده شده و در طول تاریخ تفکر اعتزال ، با تحول و تطور فراوانی مواجه شده است . ابوهذیل علاف با معیار «غیراختیاری بودن »، اصل معرفت الله را اضطراری و سایر معارف را اکتسابی دانست . بشر بن معتمر با همان معیار، همة معارف را اکتسابی خواند و منکر هرگونه معرفت اضطراری شد، در حالی که جاحظ و اصحاب معارف ، همة معارف را اضطراری برشمردند و منکر هر گونه معرفت اختیاری شدند. نظام ، نخستین معتزلی بود که با تغییر سنجة معرفت اضطراری ، تنها معارف حسی را با معیار «بی نیازی از نظر و فکر»، اضطراری خواند و سایر معارف نظری را نیازمند نظر و فکر خواند. معتقدان به اضطراری بودن معرفت الله ، نه تنها آن را نخستین تکلیف نمی دانستند، بلکه اساسا تکلیف به معرفت را نامعقول می دانستند. در مقابل ، معتقدان به اکتسابی بودن معرفت الله ، آن را نخستین تکلیف برشمرده و بر آن بودند که باید در فاصلة بین شناخت نفس ـ که بالاضطرار محقق می شود ـ و شناخت خدا، مهلت نظر و فکر باشد تا مکلف با اختیار خود، معرفت الله را کسب و اختیار کند.
خلاصه ماشینی:
"عدم کارایی معارف اکتسابی در تشخیص حق از باطل ابوعثمان جاحظ در رد دیدگاه معتقدان به اکتسابی بودن معارف دینی (هم چون نظام و بشر بن معتمر) بیان می کند: اگر معرفت الله ، معرفت النبی و معرفت الشریعة اکتسابی باشد، در این 1 صورت در مقام اثبات ، ملاکی برای تشخیص حق از باطل (صدق از کذب ) باقی نخواهد ماند؛ به دلیل آن که از دیدگاه او، معیار تشخیص حق از باطل و حق دار (محق ) از ناحق (مبطل )، یکی از موارد ذیل می تواند باشد: الف ) آرامش و سکون نفس ؛ ب) تلاش و کوشش بیشتر؛ ج) استناد به بدیهیات و ضروریات .
اگر این تجربه های متراکم دوران قبل از بلوغ (دوران طفولیت ) نبود که به صورت غیرارادی و غیرقصدی (اضطرار)١ حاصل شده است ، برای پی بردن به صدق نبی می بایست استدلال ، اختبار و امتحان می کرد (جاحظ ، ٢٠٠٢ (ب ): ١١٨)؛ در حالی که هنگامی که تجارب طفل کامل شد و این امور را شناخت ، خداوند متعال دیدگان او را برای دیدن دلایل قانع کننده و گوش های آنان را برای شنیدن اخبار اطمینان بخش ، مهیا می سازد و نبی با ادلة فراوانش ، بر او هجوم می آورد؛ و چون خداوند متعال طبع او را آماده ساخته ، در حین مشاهدة معجزه ـ مثلا زنده کردن اموات ـ بدون نیاز به تجربه ، تفکر و امتحان ، اضطرارا به حقانیت نبی پی می برد؛ از این رو، هنگامی که از سوی نبی معجزه ای ارائه می شود، با تجارب معرفتی که دارد، بی اختیار معرفت پیدا می کند که این امور (اخبار و معجزات ) از دست 2 بشر ساخته نیست و اتفاقی و تصادفی هم نمی تواند باشد (جاحظ ، ٢٠٠٢ (ب ): ١٢٠)."