چکیده:
هدف ادبیات و اساسا هنر بیان یک معنا یا اندیشه، به تصویر کشیدن گوشه ای از زندگی و رفتارهای انسانی از منظری نقادانه و یا پرتوافکنی بر بعدی از ابعاد بی شمار امال و اندیشه های انسان است. این بیان هنری با توسل به واسطه های مختلف صورت می گیرد. در ادبیات، این واسطه (medium) چیزی نیست جز زبان. تمام آنچه نویسنده و شاعر در دست دارد، کلماتی است که باید به مدد آن ها قصد و منظور خود را بیان کند. پس، توانایی نویسنده در به کارگیری بهترین و موثرترین الفاظ و کلمات است تا آنچه را زبان ادبی، و متفاوت از زبان روزمره است، به وجود آورد. این زبان در شعر عرف و ماهیتی متفاوت از ساختار زبان متعارف را باعث می شود، و به ویژه در شعر نو تنها با وقوف بر این که آنچه می خوانیم بخشی از یک شعر یا اثر ادبی است، قابل قبول می نماید. ما در این بحث به دنبال زیرساخت یا اندیشه ای هستیم که این زبان به ظاهر پراکنده و غیرمتعارف را در شعر نو فارسی قوام بخشیده و در کنار هم نگه می دارد. برای این منظور از قول صورت گرایان روس و آرا شعرای رومنتیک انگلیسی استفاده کرده و در پایان شعری از اشعار نوی یکی از شعرای معاصر را به عنوان نمونه نقد می کنیم.
خلاصه ماشینی:
"در ابتدی بند آخر( که به نحو دلالت مندی از دو بند قبل کوتاه تر است )، وجـود عبـارت « به هر چه می خواهی خیره شو»، علاوه بر تحکیم پیوند این بند بـا دو بنـد قبـل ، مجـالی برای گوینده فراهم می آورد تا شعر راکه گویی به اوج خود رسیده ، با اشاره ای غیر مسـتقیم به قریحه و تخیل شاعرانه خلاصه و پایان دهد، چرا که دیگر مصادیق آنچه شاعر به دیـدنش خوانده میشود، ذکر نمیکند تا « هر چه » به معنای واقعی کلمه هـر آن چیـزی باشـد ک ه وجود دارد، چه جاندار و چه غیر آن .
نتیجه : همان گونه که بحث شد، مشاهده کردیم که یک اندیشه یا مفهوم دیر آشـنا کـه در واقـع به عبارتی برتری شاعر نسبت به دیگران و یا به عبارتی کلی تـر برتـری هنرمنـد در دیـدن و ادراک جهان و بیان نقادانه ی آن و یا جاودانگی ادبیات یا قدرت جاودانه کننده ی آن است ، و مصادیق دیگرآن را در ادبیات ایران و جهان می توان یافت ٩، در اینجـا نیـز بـا پرداختـی نـو ارائه شده است .
٢ اگر شکسپیر توانسته است در دنیای غرب خواست ها، آرزوها، نیازها، علایق ، هراس ها و افق های دلخواه بشری را به شیواترین شکل در قالب غزلواره هایی که خود مبدع آن است به تصویر بکشد، در ادبیات مشرق زمین نیز، عارفی عاشق و رندی صادق چون حافظ توانسته است همین نقش را - البته با شور و شیرینی بیشتر- ایفا کند؛ به گونه ای که همه کس با هر ملیت و زبان و اندیشه ، با او بیگانه ای یگانه است و از ظن خود یار او میشود."