چکیده:
مسلمانان براین اندیشهاند که اساسنامه اسلام، قرآن است و قرآن وحی الهی و مصدر و منبع آن خداست، اما بسیاری از مستشرقان مدعی اسلامشناسی در مورد منبع، مصدر، مبنا و تلقی وحی اختلاف نظر جدی با قاطبه مسلمانان دارند؛ از اینرو بهجا و سزاست که مصدر و معنا و مبنای وحی از منظرمستشرقان مورد کاوش و پرسش جدی قرار گیرد تا روشن گردد: اول) تلقی ایشان از وحی چیست؟ دوم) مبنای این تلقی کدام است؟ سوم) آبشخور و ماخذ آن تلقی و این مبنا چیست؟ چهارم) این دسته از مستشرقان از پافشاری خود بر این دریافت و القای آن به دیگران، در پی چه هستند؟ در این راستا برای رسیدن به پاسخ پرسشهای فوق لازم است ابتدا تلقی ایشان را از وحی و مبانی آن را از حیث معرفتشناختی، زبانشناختی، معناشناختی و روششناختی برکاویم تا از این رهگذر، هم مسیر نقد تلقی ایشان از وحی هموارتر گردد و هم انگیزه نهفته در پس آن آشکارتر شود. این نوشتار با تاکید و توجه به نکات فوق، به رشته تحریر در آمده است.
خلاصه ماشینی:
"؛ دانشمندان مسلمان به دلیل اینکه اعتقاد جدی به خدا و جهان غیب وجـود دارد و خـدا را از مبدأ و مقصد آفرینش میدانند و آفرینش را نیز فراخ تر و فراتر از ماده و طبیعـت میداننـد، خداوند را به عنوان معلم اول پیامبر وجبرئیل و فرشته وحـی را بـه عنـوان معلـم دوم او میدانند و در هیچ فرازی از تفسیر وحی از وساطت فرشته وحی در نزول آن غفلت ننموده اند؛ هر چند منشأ حقیقی وحی را با الهام از خود قرآن ، در همه احوال خداوند دانسـته اند: وإنـک لتلقی القرآن من لدن حکیم علیم (نمل / ٦) و از آنجا که در احادیث قدسی پای فرشته القاء کننده الفاظ و عبارات در میان نیست ، وحی و قرآن نامیده نمیشود؛ هر چند از حیـث معنـایی کلام الهی باشد و این فرق وحی با الهام است (منتظری، سفیر حق و صفر وحی، ١٣٨٧: ٥٥).
آیاتی که با «قل » آغاز میشود، چگونه به اینکه فقط معنا از ناحیه خداست بدون پوشـش لفظ و صورتگر معنا پیامبر است ، قابل تأویل ؟ آیا از این ظواهر عدول کردن و دیـدگاهی را به قرآن تحمیل کردن ، چیزی جز جزم و جمود نیست ؟ آیا با ایـن جمـود میتـوان درک و داوری منصفانه ، واقع گرایانه و حقیقت جویانه نسبت به ماهیت وحی و قرآن داشت ؟ استشراقی که میوه عصر روشنگری است ، غالبا آمیخته بـا انسـان گرایـی اسـت ؛ آن هـم «انسان گرایی که با حالت های ذهنی و روانی پیش گفته یعنی خـود شـیفتگی، پـیش داوری، تعصب ، جزم و جمود» (ملکیان ، راهی به رهایی، ١٣٨١: ١٤٤ـ١٤٢) در هـم تنیـده اسـت ، در حالی که این حالات خود مانع عاطفی مهمی بر سر راه تعامل با دین دیگر و برقراری تفـاهم سازنده با آن دین است ."