چکیده:
از جمله مضمونهای کلیدی در اشعار احمد شاملو، بروز جنبههای مختلف آلام و دردهای بشری است. با توجه به بررسیهای صورت گرفته در مجموعه اشعار شاملو به جرئت میتوان گفت که او یکی از بزرگترین شاعران دو سه دهه اخیر است که در زندگی هنری و اجتماعی خود درگیر این مفهوم و واقعیت آن بوده است. البته مقصود از درد و رنج، مجموعه تعابیر، اصطلاحات و مضامینی است که حول محور این دو واژه شکل میگیرد. به عنوان مثال اگر ماهیت درد و رنج در یک سو و علل آن در سوی دوم و راههای رهایی از آن را در سوی سوم و نتایج و غایت آن را در سوی چهارم و شان اخلاقی درد را در سویی دیگر قرار دهیم، با حجم گستردهای از تعابیر و واژگان در مجموعه آثار این شاعر روبهرو خواهیم شد که کشف و بازخوانی همه این موارد، نشاندهنده درگیریهای ذهنی او با این مفهوم خواهد بود. آنچه در بررسی مفهوم درد و رنج در آثار شاملو اهمیت دارد، در نگاه نخست بررسی ماهیت درد و رنج و چگونگی آن در نظام فکری شاملو است. بررسی علل و عوامل درد و رنج نیز دوّمین مسئلهای است که با توجه به علل مختلف آن در نگاه انسان کلاسیک و معاصر، جزء مسایل پیچیده شعر شاملو قرار میگیرد. نتایج مثبت و منفی درد و رنج و نیز رویکرد اخلاقی انسان در برابر آلام و دردهای بشری از دیگر مواردی است که در این جستار به آن پرداخته شده است.
خلاصه ماشینی:
وجود انواع درد و رنج ، عوامـل پيـدايي آن و رويکـرد انسان در برابر چنين آلامي جزء دغدغه هايي است که شاملو در سراسر آثار خود بـا آن دست به گريبان بوده است .
حتي در نمونه هاي اين چنيني نيز مي توان روح مشترک دردهاي بشر را م شاهده کرد؛ بي آن که بتـوان بـراي «مـن » شـاعر، خود شاملو را در نظر آورد: من خشکيدم / من نگاه مي کنم / من درد مي کشم / من نفس مـي زنـم / مـن فريـاد بـر مي آورم : چشمان تو شب چراغ سياه من بود / مرثية دردناک من بود ، چشمان تو / مرثيـة دردناک و وحشت تدفين زنده به گوري که منم / من (شاملو، همان : ٢٩٥).
علل درد و رنج در نگاه انسان کلاسيک دوري از امر قدسي و تعلّق خاطر در نظر فلاسفه ، شعرا و حکما ، سرچشمة دردهاي بشري ناشي از معـصيت و گنـاهي است که نتيجة آن هبوط از بهشت و تحمل کفارة گناهي است کـه در حـالتي ديگـر از وجود مرتکب شده اند (شوپنهاور، ١٣٨٦: ١٠٣).
چنان چه از مطلب فـوق برمـي آيـد رويکـرد شاملو در برابر رنج ها و دردها که عمدتاً مختص انسان معاصر است ، رويکردي شجاعانه و برخاسته از قيام و مبارزه و سرشار از روح انتقام است : او با شتاب مي گذرد از شکاف بام / مي گويـد ايـن سـخن بـه لـب آرام / «انتقـام » / و آن گه ز درد يافته تسکين / با راه خويش مي گذرد آن شتاب جوي (شاملو، همان : ١٥٩).