چکیده:
ﻋﺒﺪاﻟﺮﺣﻤﻦ ﺟﺎﻣﯽ (898- 817) ﺷﺎﻋﺮ و داﻧﺸﻤﻨﺪ و ﻋﺎرف ﻧﺎم آور ﻗﺮن ﻧﻬﻢ ﻫﺠﺮی اﺳﺖ و ﺧﺎﺗﻢ اﻟﺸﻌﺮای ﺑﺰرگ ﻓﺎرﺳﯽ ﻟﻘﺐ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. از وی آﺛﺎر زﯾﺎدی ﺑﻪ ﻧﻈﻢ و ﻧﺜﺮ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪه اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ آﻧﻬﺎ ﻧﻔﺤﺎت اﻻﻧﺲ، ﻫﻔﺖ اورﻧﮓ و ﺑﻬﺎرﺳﺘﺎن اﺳﺖ. از آﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﻫﺎی اﻧﺪﯾﺸﻪ و اﻓﮑﺎر ﺟﺎﻣﯽ ﺗﺎ ﺣﺪ زﯾﺎدی ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﯿﺮ ﻗﺮآن ﮐﺮﯾﻢ، اﺣﺎدﯾﺚ، رواﯾﺎت و ﻗﺼﺺ اﻧﺒﯿﺎء ﺑﻮده اﺳﺖ ﺗﺤﻠﯿﻞ و ﺑﺮرﺳﯽ آﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺪ ﺑﻬﺘﺮ و ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﻣﺎ در درک ﺳﺨﻨﺎن وی ﮐﻤﮏ ﮐﻨﺪ. از ﻃﺮف دﯾﮕﺮ رﺳﯿﺪن ﺑﻪ درک ﻣﻔﺎﻫﯿﻢ ادﺑﯿﺎت ﻋﺮﻓﺎﻧﯽ و آﺛﺎر ادﯾﺒﺎن ﺑﺰرگ و ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺗﻔﺴﯿﺮ و ﺗﺤﻠﯿﻞ آﻧﻬﺎ ﻣﺴﺘﻠﺰم ﺷﻨﺎﺧﺖ و ﺗﺤﻘﯿﻖ و ﺑﺮرﺳﯽ ﺗﺄﺛﯿﺮاﺗﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻗﺮآن ﮐﺮﯾﻢ و دﯾﮕﺮ ﻣﺘﻮن ﻣﺬﻫﺒﯽ در آﺛﺎرﻋﺎرﻓﺎن داﺷﺘﻪ اﺳﺖ. در اﯾﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﮐﻮﺷﺶ ﻣﯽ ﺷﻮد ﺗﺎ ﻣﻔﺎﻫﯿﻢ ﻗﺮآﻧﯽ ﺑﮑﺎر رﻓﺘﻪ در ﺗﺤﻔﻪ اﻻﺣﺮار و ﺳﺒﺤﻪ اﻻﺑﺮار ﮐﻪ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻖ ﺗﻠﻤﯿﺢ، ﺗﻀﻤﯿﻦ، وام ﮔﯿﺮی واژﮔﺎﻧﯽ و ﺗﺸﺒﯿﻬﺎت ﻗﺮآﻧﯽ ﺑﻪ آﯾﻪ ای از ﻗﺮآن ﮐﺮﯾﻢ اﺷﺎره دارد ﻣﻮرد ﺑﺮرﺳﯽ ﻗﺮار ﮔﯿﺮد. روش ﺗﺤﻘﯿﻖ ﺑﻪ ﺷﯿﻮه ﺗﺤﻠﯿﻠﯽ ﺗﻮﺻﯿﻔﯽ و ﺑﺎ اﺑﺰار ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ای اﺳﺖ. ﺷﯿﻮه ﮐﺎردراﯾﻦ ﺗﺤﻘﯿﻖ ﺑﺪﯾﻦ ﺻﻮرت ﺑﻮده اﺳﺖ که ﺑﻌﺪازﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺗﺤﻔﻪ اﻻﺣﺮاروﺳﺒﺤﻪ اﻻﺑﺮاراﺑﯿﺎﺗﯽ ﮐﻪ دارای ﻣﻔﻬﻮم و ﺑﺎرﻣﻌﻨﺎﯾﯽ ﻗﺮآﻧﯽ ﺑﻮده اﻧﺪﯾﺎدداﺷﺖ ﮔﺮدﯾﺪه ودرذﯾﻞ آن آﯾﻪ ﻣﻮرداﺷﺎره ﺷﺎﻋﺮوﻃﺮزاﺳﺘﻔﺎده وی ازآن ﺑﯿﺎن ﺷﺪه اﺳﺖ. ﮔﺎﻫﯽ اوﻗﺎت ﻧﯿﺰﺑﺎﻣﺮاﺟﻌﻪ ﺑﻪ ﺗﻔﺎﺳﯿﺮﻣﺨﺘﻠﻒ، اﮔﺮﺑﯿﺖ ﻣﺰﺑﻮرﯾﺎآﯾﻪ ﻣﻮرداﺷﺎره ﻧﯿﺎزﺑﻪ ﺷﺮح وﺑﯿﺎن ﺑﯿﺸﺘﺮداﺷﺘﻪ، ﺗﻮﺿﯿﺢ داده ﺷﺪه اﺳﺖ. ازﺣﯿﺚ آﻣﺎری ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﺗﺎﺛﯿﺮاﺗﯽ ﮐ ﺟﺎﻣﯽ ازﻣﻔﺎﻫﯿﻢ ﻗﺮآﻧﯽ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ، ازﻧﻮع ﺗﻠﻤﯿﺢ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ. ﻟﺬا ﻣﯽ ﺗﻮان ﮔﻔﺖ ﮐﻪ اﺻﺎﻟﺖ ﺳﺒﮏ ﺟﺎﻣﯽ درﺑﺎب ﺗﺄﺛﯿﺮﭘﺬﯾﺮی از ﻗﺮآن ﺑﻪ روش ﺗﻠﻤﯿﺢ اﺳﺖ.
خلاصه ماشینی:
يوسف به زليخا مي گويد توکه ازپيکر بي نفع و ضرري که با جواهرات آن را آراسته اي شرم و تشويرداري من چگونه ازخدايي که همه نفع وضرر از اوست شرمنده نباشم وازتوکام بگيرم توازاين پيکربي نفع وضرر که خودآراستي ازگوهروزر مانده اي روي خجالت درپيش ديده مي بنديش ازديده خويش من ازآن پاک که نفع وضراز اوست بحروکان پرزر و پرگوهراز اوست چون نباشم خجل وشرمنده سرتشوير به پيش افکنده اين سخن گفت و به در روي نهاد بر زليخا در حرمان بگشاد(سبحه /١٧٧٥تا١٧٧٩) تابه خواب اجل اي گوهرپاک خوابگه ساختي از بسترخاک فلک از غيرت خاک آشفته است ليتني کنت تراباً گفته ست (سبحه /١٩٧و١٩٨) جامي در اين دو بيت حضرت محمد (ص ) را خطاب قرارداده است و مي گويد: فلک از اين که تو در خاک قرار داري آشفته و مضطرب حال گشته و بسان کفار(که درقيامت آرزوي خاک شدن را دارند)، آرزو مي کند که کاش خاک بود و اين واقعه را نمي ديد.
) بسنجيد با: لعبتاني که بدين پرده درند که از اين پرده چنين جلوه گرند گرچه بس عشوه ده وطنازند پرده وحدت لعبت بازند(سبحه /٦٤و٦٥) دست صنعش گل آدم چو سرشت به خلافتگريش نام نوشت (سبحه /٦٣) کلمه خلافتگري ما را رهنمون مي سازد که بيت تلميحي است به آيه ٣٠ سوره بقره ، آنجايي که خداوند به صراحت اعلام مي دارد که مي خواهد آدم را خليفه الله في الارض کند و چنين زيبا مي فرمايد: وَإِذَْ قالَ رَُّبکَِ لْلمَلاَِئکَۀِ إِِّني جَاعِلٌِ في الأَرْضِ خَلِيفَۀًَ قاُلوْا أََتجْعَلُِ فيهَا مَنُ يفْسِدُِ فيهَا وََيسْفِکُ الدِّمَاء وََنحْنُُ نسَِّبحُِ بحَمْدِکَ وَُنقَدِّسَُ لکََ قالَ إِِّني أَعَْلمُ مَا لاََ تعَْلمُونَ (به يادآور آنگاه که پروردگار تو به ملائکه فرمود من در زمين خليفه اي (از بشر) خواهم گماشت ملائکه گفتند پروردگارا آيا کساني خواهي گماشت که در زمين فساد کنند و خونها ريزند و حال آنکه ما خود تو را تسبيح و تقديس مي کنيم ؛ خداوند فرمود من مي دانم چيزي که شما نمي دانيد.