چکیده:
پرداختن به فلسفة علوم انسانی بدون طرح بحث از فلسفة علم امکانپذیر نیست. هیدگر هرچند به صراحت به فلسفة علوم انسانی ورود نکرده است، با توجه به ایده هایی که در باب فلسفة علم طرح کرده و نیز از طریق تتبع در مطاوی برخی آثار و درسگفتارهای وی، امکان طرح پرسش از فلسفة علوم انسانی وجود دارد. با عنایت به مناقشاتی که پدیدارشناسی هرمنوتیکی هیدگر درحوزة علم ایجاد کرده است و نیز تحلیلی که او از انسان به مثابه دازین و حیث تاریخی دازین ارائه میکند، زمینه برای طرح جدی فلسفة علوم انسانی نیز فراهم میگردد. این جستار میکوشد حلقة وصلی میان دعاوی هیدگر در باب علم بهنحو عام و نسبت این دعاوی وی با علوم انسانی برقرار سازد و نشان دهد رویکرد فلسفی هیدگر در قبال علم نه تنها قابلیت تعمیم به ساحت علوم انسانی دارد، بلکه علوم انسانی را نیز با پرسشهای بنیادینی مواجه میسازد. در پایان با توجه به تاملات ظریفی که هیدگر در باب هرمنوتیک و فهم و تفسیر دارد و قواعدی را که او و پیروان او برای آن بر میشمارند، نشان دادیم که چگونه این قواعد میتواند اعتبار بیناذهنی برای علوم انسانی ایجاد کند یا عینیتی برای مضامین و محتویاتی که در این سنخ از معرفت وجود دارد، بیافریند
Philosophy of Humanities is impossible without attention to Philosophy of science. Although Heidegger discussed explicitly about philosophy of Humanities، but there is the possibility of the question of the philosophy of the humanities، According to the his ideas about the philosophy of science، as well as through research in some of his works and lectures. Can be prepare for plan philosophy of Humanities in view of Heidegger seriously، According to Heidegger's hermeneutic phenomenology has created conflicts in field of science and also his analysis of the human being as Dasein and historical aspect of Dasein. This article attempts to link between Heidegger claims about science in general and relation them to Humanities، and show Heidegger's philosophical approach towards science not only the ability to generalize on the humanities، but is also faced humanities with fundamental questions. At the end According to the Heidegger's accurate reflection on hermeneutics، understanding and interpretation، and rules that he and his followers for it to consider، we showed how these rules can be created for the Humanities intersubjective validity or create objectivity to the themes and content that exists in this kind of knowledge.
خلاصه ماشینی:
"در علوم طبیعی شاید چندان کار دشواری نبود که فیالمثل تا جایی که نیوتن و معاصران او اهتمام داشتند، میشد یک چارچوب پیشینی از خود اشیای طبیعی استنتاج کنند و شاید این امر برای فیزیکدان- تا جایی که با مقاصد وی ارتباط پیدا میکند- حقیقتا اهمیت چندانی نداشته باشد که این چارچوب معنا از کجا آمده است؛ لکن از سوی دیگر در علوم انسانی- به جهت لایه و سطحی از معنا که فینفسه قوامبخش پدیدارهای بشری است- موضوع بغرنج و پیچیدهتر میگردد؛ ازاینرو ساختار یک چارچوب پیشینی که از رهگذر آن پدیدارهای بشری مسلم اخذ گردیدهاند، باید بازتفسیر گردند تا اینکه از آنها یک موضوع درست و مقبولی برای پژوهش تجربی در قلمرو علومانسانی ساخته شود و باید گواهی دهد و تصدیق کند که نه تنها پیشبینیهای تحقیقپذیر میتواند از چارچوب نتیجهبخش استنتاج گردد، بلکه همچنین- و همین تفاوت بنیادین میان علوم طبیعی و علوم انسانی را ایجاد کرده است- تبیینها و پیشبینیهایی که از آنها اشتقاق یافته است، فیالواقع مربوط به پدیدارهای مرتبطی همچون انسان میشود.
این امر معلول این واقعیت است که فرایندهای مذکور دقیقا پدیدارها را در ذیل ملاحظهای بیرون از فرایند تاریخی قرار میدهد که در آن، بسط یافتهاند؛ لکن این امر نیز درست است که اگر کسی علاقه به فهم معنای این پدیدارها- (آنچنانکه آنها حقیقتا رخ میدهند- داشته باشد، این قواعد تنها برای جامعهای اعتبار دارند که در ذیل این ملاحظه و در یک دورة مفروض و معینی تلقی و تفسیر گردند؛ لکن این بدان معنا نیست که این سنخ دوم از شناخت، فرعی و در رتبة پایینتر یا به هر معنایی از این اصطلاح، ذهنی (سابجکتیو) یا غیر علمی است و نیز بدان معنا نیست که بخش تفسیری علوم انسانی در بخش معظم آن صرفا یک علم تاریخی است؛ زیرا روشن است که معنای پدیدارهای بشری، اگر بهعنوان معنای یک رویداد و فرایند تاریخی یا نهادی که خاستگاه آن به زندگی یک جماعت یا افراد باز میگردد، مورد مطالعه قرار نگیرد، نمیتواند بهنحو اصیل و خالصی فهمیده شود."