چکیده:
انسان به عنوان شریف ترین مخلوق عالم، و جانشین ذات باریتعالی، در قید و بند جهان مادی گرفتار شده است. او براساس فطرت حق جویی و خصلت کمال طلبی، در صدد اتصاف به صفات ذات اقدس الهی است، تا بتواند با حرکت در مسیر تزکیه و تهذیب نفس، به مقام قرب ربوبی و اتصال به محبوب حقیقی دست یابد.
تحقق این هدف متعالی، نیازمند پرهیز از اشتغال به جهان مادی و دوری از پیروی خواهش های نفسانی است. یکی از مکاتبی که انسان را در راستای چنین هدفی هدایت می کند، تا از مرحله انقطاع از عالم تعینات تا مرتبه فناء فی الله نایل گردد، مکتب عرفان و تصوف است، و مولانا از جمله عارفانی است که در سراسر مثنوی به شرح و بسط آداب و شیوه سلوک الی الله پرداخته است.
او مهمترین عامل و مانع دستیابی به کمال مطلق و حقیقت هستی را، نفس اماره می پندارد و مجاهده با نفس را ـ که در این مقاله به بررسی کیفیت آن پرداخته شده ـ مایه تعالی روح و حیات جان آدمی محسوب می دارد. از منظر مولوی، ریاضت نفس و ممانعت از سرکشی آن، جهاد اکبر محسوب می گردد، و شرط ارتقاء سالک طریق حق، از عالم جماد تا مرحله نفس مطمئنه، فنای عرفانی، یعنی کشتن نفس است.
خلاصه ماشینی:
"از جمــــادی مــــردم و نــــامی شــــدم وز نمـــا مـــردم بـــه حیـــوان بـــر زدم (3891 /3) مـــــردم از حیـــــوانی و آدم شـــــدم پس چه ترسم ؟ کـی ز مـردن کـم شـدم ؟ (3892 /3) حملـــــۀ دیگـــــر بمیـــــرم از بشـــــر تـــا بـــرآرم از ملایـــک پـــر و ســـر (3893 /3) وز ملـــک هـــم بایـــدم جســـتن ز جـــو کـــــل شـــــی هالـــــک الا وجهـــــه (3894 /3) بـــار دیگـــر از ملـــک قربـــان شـــوم آنـــچ انـــدر وهـــم نایـــد آن شـــوم (3895 /3) پــس عــدم گــردم عــدم چــون ارغنــون گویـــــدم کانـــــا الیـــــه راجعـــــون (3895 /3) از مقامـــــات تبتـــــل تـــــا فنـــــا پایــــه پایــــه تــــا ملاقــــات خــــدا (4225 /3) در تعبیرات صوفیه ، نفس دارای مراتبی است و هر یک از آن هـا داری مختصـاتی هسـتند و چنانچه مراد آن ها از نفس ، در مرحلۀ امارگی باشد «عبارت است از مجموع اخلاق ناشایسته ، کـه سرچشمۀ شر و خلق های بد و مذموم اسـت » (فروزانفـر، ١٣٩٠: ١/ ١٧٠)، و «اگـر نفـس در مفهـوم مطلق مثنوی به نفس اماره اختصاص یابد و از سایر مراتب آن ، به روح و جان و روان تعبیر شود، ظاهرا از آن روست که گویندة مثنوی، بیشتر به جنبۀ عملی عرفان ناظر است و نفس را در همان معنی منشأ شهوات و «نفس امارة بالسوء» استعمال میکند» (زرین کوب ، ١٣٩٠: ٢/ ٦١٧)."