خلاصه ماشینی:
همه با شتاب می آمدند تا در میان صفوف برای خود جائی بیابند تا هم به فیض دیدار و نماز امام برسند و هم صدای دلنشین آن پاک و آهنگ دل انگیز قرآن روح اللهی را بشنوند و گوش جان خویش را با آن نوای قدسی مترنّم کنند .
با اینکه همه می دانستند که تا مغرب سه ساعت فاصله است ، امّا هیچ کس حاضر نبود لحظه ای جای خود را ترک کند تا مبادا این توفیق از دست او برود !
آیا صدای اذان و اقامه و قرائت و ذکر او را خواهم شنید ؟ آیا پس از نماز سجده̾ شکری که امام همیشه می گذارد و نمازهای نافله̾ آن عزیز دل ها را خواهم دید ؟ و مهم تر آنکه آیا همچون هر دیدار ی که به محضر مقدسش مشرف می شدم و بر دستان پاکی ـ که یقین داشتم بارها و بارها مولای ما مهدی (عج ) آنها را در دستان مبارک خویش فشرده است ـ بوسه می زدم آیا این بار هم این توفیق نصیب من می شود یا نه .