چکیده:
ایدهپردازیهای اساسا بدیع سوسور در باب زبان و مسئله نشانه که با انتشار کتاب گردآوریشده دوره زبانشناسی عمومی به ساحت علوم انسانی معرفی شد، نوید چرخشی پایهای در معرفتشناسی و ایجاد یک علم عمومی نوین جبرگون و رابطهبنیاد را میداد. این ایدهها را خیل عظیمی از زبانشناسان و دیگر دانشمندان علوم انسانی پی گرفتند که به طور کلی از ایشان با عنوان «ساختارگرا» (و بعضا «پساساختارگرا») یاد میشود. در این میان، لویی یلمزلف از جایگاه بسیار ویژهای برخوردار است. برخی اندیشمندان وی را خلف راستین سوسور میدانند. پیوندگاه راستین نظرگاه سوسور و یلمزلف پیرامون معرفتشناسی علم زبان (و متعاقبا معرفتشناسی عمومی) حول مفهوم «درونماندگاری» قابل بازیابی است. در پژوهش حاضر، ما ابتدا مولفههای بنیادی معرفتشناسی زبانی سوسور را با تمرکز ویژه بر دستنوشتهها و دورههای درسی ارائهشده وی ـ و با توجه به پژوهشهای جدید سوسورشناختی ـ استخراج کردهایم و آنگاه جرح و تعدیلهای اساسی مربوط به هر یک را در نظرگاه گلوسمشناسی یلمزلف ردیابی نمودهایم. سپس اهمیت تغییرات معرفتشناختی اعمالشده از سوی یلمزلف را بررسی کردهایم. در پایان، بر پیامدهای مثبت نظرگاه معرفتشناختی گلوسمشناسی برای نیل به «علم جبر زبانی درونماندگار» صحه گذاشتیم و توجه دوباره به اندیشههای یلمزلف ـ این مهره کلیدی و مغفولمانده نظریهپردازی زبان ـ را پیشنهاد دادهایم.
خلاصه ماشینی:
"در پایان ، بر پیامدهای مثبت نظرگاه معرفت شناختی گلوسم شناسی برای نیل به «علم جبر زبانی درون ماندگار» صحه گذاشتیم و توجـه دوبـاره بـه اندیشه های یلمزلف ـ این مهرة کلیدی و مغفول ماندة نظریه پردازی زبان ـ را پیشنهاد داده ایم .
او با غور در این پرسش ، انگاره های سوسور را تا سرحدات آن ها پیگیری مـیکنـد و همان گونه که خواهیم دید، نه تنها بنیان هایی مقتضی برای رویکرد درون مانـدگار بـه زبـان را معرفی میکند، بلکه با گسترش چشم انداز به تمامیتی که تمام جنبه های زیستی را شامل میشود (١٢٧-١٢٥ :١٩٦١ ,Hjelmslev)، درصــدد اســت تــا نشــان دهــد کــه بــرای نیــل بــه «دانــش درون ماندگار» لاجرم باید از تحلیل زبان آغاز نمود (ر.
بـه دلیـل ایـن تفـاوت اساسـی و نیـز اینکـه علـم شـناخته شـده بـا نـام زبان شناسی با دیدگاه های استعلایی و نامعتبر عجین شده است ، یلمزلف تصـمیم مـیگیـرد نـام دیگری بر علم جبر زبانی درون ماندگار مد نظر خود بگذارد: «گلوسم شناسی».
این استدلال شبه دوری (Quasi-circular)ـ که البتـه شـبه دوری بودن یکـی از پیامـدهای نـاگزیر نگـاه درون مانـدگار اسـت ـ یلمزلـف را قـادر مـیسـازد تـا از گلوسم شناسی به عنوان یک علم عمومی زبان مرکز (Glottocentric) دفاع کند و ایـن پیشـنهاد اساسی را در اختیار معرفت شناسی عمومی قرار دهد و نه تنها باید دانش زبـان را بـر رویکـردی درون مانـدگار اسـتوار کـرد، بلکـه خـود دسـتیابی بـه دانـش درون مانـدگار از دل تحلیـل زبـان میگذرد."