چکیده:
سوال اصلی مقالهی فرارو این است که چه نسبتی میان محافظهکاری و اصولگرایی در ایران معاصر وجود دارد؟ مقاله با استفاده از تحلیل ثانویه دادههای "پیمایش جهانی ارزشها"(WVS) بهدست آمده در موج پنجم، این نسبت را در قالب 4 فرضیه آزمون نموده است. در این آزمون ابتدا محافظهکاری به سه بعد فرهنگی، اقتصادی و روانشناختی دستهبندی شد و سپس ارتباط آن با اصولگرایی بررسی گردید. بر اساس یافتههای مقاله اولا میان بعد فرهنگی محافظهکاری یا همان سنتگرایی و اصولگرایی در ایران رابطهی مثبت و معنادار دیده شد؛ ثانیا دو شاخص محافظهکاری روانشناختی یعنی مقرراتی بودن و نیاز به امنیت بر روی گرایش به اصولگرایی تقریبا فاقد تاثیر بودند؛ ثالثا محافظهکاری اقتصادی یا تمایل به نابرابری اقتصادی با اصولگرایی تقریبا رابطهی معکوس و پایینی داشت؛ بهگونهای که این بعد از محافظهکاری به میزان محدودی حتی باعث گرایش بیشتر به اصلاحطلبی و نه اصولگرایی دیده شد. نهایتا و بر اساس این یافتهها میتوان گفت محافظهکاری در ایران به جای آنکه به شکل علیالحده نگرش سیاسی اصولگرایان محسوب شود، برعکس ابعاد و اجزای متجزای آن در میان حامیان دو طیف سیاسی اصولگرا و اصلاحطلب متفرق و پراکنده است. بالتبع همین پراکندگی و تفرق باعث میشود تا محافظهکاری در ایران نتواند در هیات یک ایدئولوژی منسجم، منبسط، یک دست و فراگیر ظاهر شود. به این معنا حداقل از حیث مبانی اجتماعی، محافظهکاری ایرانی قادر نیست مبانی تاسیس یک حزب سیاسی محافظهکار قوی را فراهم سازد.
خلاصه ماشینی:
بر اساس یافتههای مقاله اولا میان بعد فرهنگی محافظهکاری یا همان سنتگرایی و اصولگرایی در ایران رابطهی مثبت و معنادار دیده شد؛ ثانیا دو شاخص محافظهکاری روانشناختی یعنی مقرراتی بودن و نیاز به امنیت بر روی گرایش به اصولگرایی تقریبا فاقد تأثیر بودند؛ ثالثا محافظهکاری اقتصادی یا تمایل به نابرابری اقتصادی با اصولگرایی تقریبا رابطهی معکوس و پایینی داشت؛ بهگونهای که این بعد از محافظهکاری به میزان محدودی حتی باعث گرایش بیشتر به اصلاحطلبی و نه اصولگرایی دیده شد.
به همین دلیل مقالهی فرارو بر این سوال Jost Kroh Moslem Gheissar Nasr Kuhn Colgan Kesselman William Rakel اصلی متمرکز میشود که آیا همانطور که نگرشهای رایج مزبور باور دارند، اصولگرایی و محافظهکاری در ایران از حیث تحلیلهای مبتنی بر روشهای کمینیز در یک دستهبندی یا رابطهی این همانی قرار میگیرند؟ بهعبارتی دیگر آیا در ایران دورهی معاصر میتوان اصولگرایان را همان محافظهکاران یا محافظهکاری را نگرشی سیاسی دید که تنها اصولگرایان نماینده، حامی و حاملان اجتماعی آن هستند؟ گر چه ارتباط میان اصولگرایی و محافظهکاری را میتوان حداقل در سه سطح (کروه، 2007: 205)، یعنی حاملان و حامیان اجتماعی، گروهها، احزاب و نهادها و نهایتا ارگانهای سیاسی بررسی نمود، اما این مقاله تنها بر تحلیل نوع اول یعنی حاملان و حامیان اجتماعی این دو نگرش در ساخت اجتماعی یا به یک معنا همان رأیدهندگان متمرکز است.
اما سومین یافتهی مقاله این بود که میان دو شاخص روانشناختی محافظهکاری یعنی مقرراتی بودن و نیاز امنیت با اصولگرایی در ایران رابطهی معناداری وجود نداشته است.