چکیده:
نویسنده در این مقاله تلاش دارد برخی از نظریه های مطرح شده در مورد فیلم غیرداستانی را ارزیابی
و نقد کند. کرول با نقد آرای میشل رنوو، هایدن وایت، بیل نیکلز و برایان وینستون به مسائلی چون
برگزینندگی، عینیت، روایت داستانی، رتوریک و امکان یا عدم امکان فیلم غیرداستانی می پردازد. او بر
این باور است که شک باوری پسامدرن به نحوی خود-ابطال گر امکان هرگونه فیلم غیرداستانی را نفی
می کند. موضع کرول در تمامی استدلال هایش اثبات همین امر است.
خلاصه ماشینی:
اما هیچ اشاره ای نمی شود که فیلم سازان بر این باورند که واقعیات آنجا بدیهی اند، چیزی که به عنوان یک پیش فرض سیاسی محسوب می شود، و اگر نیکلز فکر میکند باور به یک واقعیت برابر باور به واقعیتی بدیهی است ، آنگاه باید گفت او دچار اشتباه شده است .
٢٤ صد البته رتوریک ممکن است نقشی در انقلاب های علمی داشته باشد، و این چیز شگفت آوری نیست ، اما این امر چه چیز رتوریکی را در فیلمی مانند امپراتور(Empire) ورول نشان می دهد، فیلمی که کاملا مستند است – به واقع شاید بلندترین (actualité) در تاریخ فیلم باشد؟٢٥ به این ترتیب اغلب فیلم های غیرداستانی در کار اقناع نیستند، انقلاب های علمی چیز دیگری اند؛ چه زمینه هایی در این فیلم ها وجود دارند که گمان می شود آنها از رتوریکی که خارج از حوزه شناخت و معرفت قرار دارد استفاده میکنند؟ به هر ترتیب ، اگر نیکلز در ارائه دلائل خود برای رد فرض عینیت در فیلم های مستند بر خطا باشد، باید در ادامه نیز گفت حق انتخاب آزاد بیننده به میان می آید.