چکیده:
بخش قابل ملاحظه ای از هولوگرام اندیشه «اومانیسم»، صورت و مظاهر «مکاتب ادبی-هنری» را نمایان کرده است. افزون براین، اغراق هم نیست اگر گفته شود که بسیاری از این مکاتب در دوره خود با عقاید اقتصاد نوین آن دوره ممزوج شده و از آن تاثیر گرفته اند. منظور از طرح مکاتب هنری در این جا، تلفیق هنر و فرهنگ با اقتصاد است که در هر دوره از زمان، از اهمیت خاصی برخوردار بوده و طی سالیان بعد بر اهمیت آن افزوده شده است. اعتقاد دارم که این تلفیق، امتزاج و درگیری تخیل و تعقل بوده که بنابراین، رابطه میان هنر و اقتصاد را آشکار می سازد. ممکن است در نگاه نخست، هنر با عقلانیت جریان اصلی علم اقتصاد و به طورکلی، اقتصاد نئو-کلاسیک در تضاد باشد؛ اما معتقدم که درگیری تخیل و تعقل نه تنها به بدنه علم اقتصاد لطمه ای وارد نمی کند، بلکه زوایای ناپیدای آن را از پنجره زیبایی شناختی آشکار می سازد. درواقع، عقلانیت ابزاری اقتصاد نئو-کلاسیک برگرفته از تخیل نظریه پردازان آن بوده که نه تنها رگه های آن را به طور آشکار می توان در هنر، فلسفه و ادبیات یافت، بلکه ریشه در هولوگرام تاریخ چندهزارساله دارد.
در این مقاله سعی کرده ام که رابطه میان تفکر و انتخاب اقتصادی در مکتب کلاسیسیسم را آشکار ساخته و به طور اجمال رابطه آن را با تطور علم اقتصاد روشن نمایم. هدف از این پژوهش، آن است که بتوانم به تدریج و قدم به قدم، لایه های ناپیدای تفکر یا پارادایم (الگو واره) مسلط بر نظریه های علم اقتصاد و چارچوب های فکری و فرهنگی آن را با نگاه زیبایی شناسانه عیان سازم.
خلاصه ماشینی:
"» در قطعه بالا، شاعر با درگیری میان تفکر و تخیل در سبک کلاسیک، به طراحی و خلق نمونهای از «انسان اقتصادی» میپردازد که نخست، آزادی در رفتار و اندیشه را در طبیعت جستجو میکند و برخی از مولفههای اخلاقی (برای مثال، شرافت) را که بخواهند سدی برای نمایانسازی هولوگرام آزادی باشند، مردود شمرده و نتیجه میگیرد که «انسان اقتصادی» در طبیعت تنها باید بهدنبال "حداکثرسازی لذت" باشد و هر راه و مسیری که به لذتجویی ختم شود مجاز است.
اگر معشوق یا ناجی را جستجو میکند نه بهدلیل حس مسوولیتپذیری نسبت به خویشتن یا همدم خویش است که او خود بهصراحت میگوید: "خستهام زیر بار مسوولیتهای کهنه"، بلکه برای آرامیدن و استراحت کردن است، حتی اگر بهقیمت مرگ او باشد؛ اما درواقع، «انسان اقتصادی» شاعر میخواهد با لذت در دنیایی زندگی کند که نمیداند درهایش بهروی او باز هستند یا بسته!
«بوکاتچیو» پس از روایت داستانهای بیشرمانهای که حتی در محیط مردانه امروز نیز پرمخاطره و چندشآور است، از زبان یکی از مردان به زنها میگوید: "من در گفتار و کردار شما زنان و ما مردان، چیزی که سزاوار سرزنش باشد، ندیدم!" در واقع، استقبال جامعه از «بوکاتچیو» و شهرت فراوانش در تاریخ ادبیات، نمایانگر آن بعد از اندیشه «اومانیسم» است که انسان اقتصادی در گفتار و رفتار اجتماعی، بدون درنظر گرفتن اصول اخلاقی نهتنها هرطور که بخواهد میتواند زندگی کرده و رفتار کند، بلکه عقاید و حتی خصوصیترین و محرمانهترین بخش زندگیش را با صراحت تمام و بیپروایی در جامعه مطرح و تسری دهد."