چکیده:
جریان شناسی فکری و معرفتی یکی از مباحث مهمی است که بخش معظمی از
ساحت های معرفتی و حوزه های اجتماعی را شامل م یشود. مقوله جریا نشناسی، هم از
جهت محتوا و هم از لحاظ قلمرو جغرافیایی، تنوع قومیتی، گون ه گونی فرهنگی و ...
بازشناسی » ، دامنه ی گسترده ای را پوشش می دهد. از جمله ی اولوی تها در این مقوله
است، مادامی که جریان های موثر و دخیل در « جریان های فکری معاصر در جهان اسلام
عرصه فعالیت ها در سطح بی نالملل را به خوبی نشناسیم و ابعاد و زوایای فکری و شیوه
عملیاتی آن ها را به درستی تحلیل نکنیم، قادر نخواهیم بود تا در این رقابت موفق عمل
کنیم. جریا نشناسی فکری، تصویری روشن از قلمرو های معرفتی موجود در جهان
اسلام، ترسیم می نماید و زمینه را برای دست یابی به درکی ژر ف تر از این قلمروها
فراهم م یکند و دستیابی به راه کارهای مناسب را در اختیار م یگذارد.
در این نوشتار، نخست اشاره ای به چیستی و ضرورت جریا ن شناسی، الزامات و
بایسته های پژوهشی آن، ملاک و سنجه ی طبقه بندی جریان های فکری شده است،
سپس بستر و خاستگاه شکل گیری جریان های فکری معاصر در جهان اسلام، مورد
تحلیل واقع شده است و در پایان ساختار کلی طبقه بندی جریان های موجود در جهان
اسلام ارایه شده است.
خلاصه ماشینی:
نقش جريانهاي فکري در هدفگذاري سبک زندگي اجتماعي و ارائه الگوي سياسـي- اجتماعي کارآمد و ايجاد امنيت پايدار و همه جانبه براي جوامع اسلامي، ارتباط نزديکـي بـا مباني نظري اين جريانها، هم چون مباني معرفت شناسي ديني و فقهي و مباني کلامـي آنهـا دارد و شناخت جهت گيريها، راهکارها و رويکرد آنها، بدون در نظر گرفتن مباني فکـري آن ها، امکان پذير نيست ؛ زيرا جريانهاي فکري و معرفتي هرگونه عمل سياسي و اجتمـاعي خود را بر اساس اصول و مباني فکري خود تنظيم ميکنند.
بر اساس نوع نگاه هاي متفاوت جريانهاي فکري و معرفتي به منابع و مباني معرفت شناسي ديني ، از يک سو و ظرفيت هاي بالقوه و بالفعل آنها در ارائه الگويهاي عملياتي براي حل معضلات اجتماعي، از سوي ديگر، ميتوان چندين جريان مهـم را در جهـان اسلام شناسائي کرد که هريک با تمرکز بر برخي منـابع و اصـول و مبـاني در شـناخت دين ، بهره ميگيرند که به تفاسير متفاوتي از دين منتج ميشـود.
گرچه هر دو جريان «اسلامگـرا» و «ملـيگـرا» در دوران معاصـر از نظـر بسـترهاي شکل گيري و اهداف اوليه (١٠) به هم نزديک اند ولي در مبـاني فکـري و در بـازتعريف اهداف اساسي و سياست گذاريهاي کلان کـاملا متفـاوت و در برخـي مـوارد متضـاد بودند؛ اسلام گرايان اهدافي فراملي با محوريت مباني اسلامي را دنبال کردند و بـر ايـن اساس بر وحدت امت اسلامي تأکيد داشته (١١) و دارند(١٢) و اين در حالي اسـت کـه جريان مليگرايي با تاکيد بر مليت و چارچوب سرزميني بـا اهـداف فراملـي از جملـه وحدت اسلامي که مدنظر جريانهاي اسلامي بود در تقابل قرار ميگرفت و اين فاصله و تضاد باعث شده است تا شخصيت هاي برجسـته اسـلامگرايـي بـه نقـد ملـيگرايـي پرداخته و حتي از مقابله صريح با آنان دريغ نورزند.