چکیده:
ﻗﺮن ﺳﻮم ﻫﺠﺮی در ﺗﺎرﯾﺦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎی ﺟﻐﺮاﻓﯿـﺎﯾﯽ ﺗﻤـﺪن اﺳـﻼﻣﯽ ﺳـﺮآﻏﺎزی ﻧـﻮﯾﻦ ﺑـﻮد، زﯾـﺮا ﺑـﺮای ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺑﺎر ﺟﻐﺮاﻓﯽﻧﻮﯾﺴﺎن ﻣﺴﻠﻤﺎن ﺑﻪ ﺟﻐﺮاﻓﯿـﺎی ﻋﻤـﻮﻣﯽ و ﺗﻮﺻـﯿﻔﯽ روی آوردﻧـﺪ. ﻣﺤﻘﻘـﯿﻦ، آﺛـﺎر ﺟﻐﺮاﻓﯿﺎﯾﯽ ﻗﺮن ﻫﺎی ﺳﻮم و ﭼﻬﺎرم ﻫﺠﺮی را ﺑﻪ دو ﻣﮑﺘﺐ ﺟﻐﺮاﻓﯿﺎﯾﯽ ﻋﺮاﻗـﯽ و ﺑﻠﺨـﯽ ﺗﻘﺴـﯿﻢ ﮐـﺮده و وﯾﮋﮔﯽ ﻫﺎﯾﯽ را ﻧﯿﺰ ﺑﺮای ﻫﺮ ﯾﮏ ذﮐﺮ ﻧﻤﻮده اﻧﺪ. ﺟﻐﺮاﻓﯽداﻧﺎن ﻣﮑﺘﺐ ﻋﺮاﻗﯽ ﺑـﺮﺧﻼف ﻣﮑﺘـﺐ ﺑﻠﺨـﯽ در ﮐﻨﺎر ﺗﻮﺻﯿﻒ ﺳﺮزﻣﯿﻦ ﻫﺎی اﺳﻼﻣﯽ، ﺑﻪ ﺳﺮزﻣﯿﻦ ﻫﺎی ﺧﺎرج از ﻗﻠﻤﺮو اﺳﻼﻣﯽ ﻧﯿﺰ ﻣﯽ ﭘﺮداﺧﺘﻨﺪ و ﭼـﯿﻦ از ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻨﺎﻃﻘﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺗﻮﺟﻪ ﺧﺎﺻﯽ ﺑﻪ آن داﺷﺘﻨﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ، ﭘﮋوﻫﺶ ﺣﺎﺿـﺮ ﺑـﺎ روش ﺗـﺎرﯾﺨﯽ و ﺷـﯿﻮه ﺗﻮﺻﯿﻔﯽ- ﺗﺤﻠﯿﻠﯽ در ﺻﺪد اﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺑﺮرﺳﯽ و ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ ﺗﻄﺒﯿﻘﯽ آﺛﺎر اﺑﻦ ﺧﺮداذﺑﻪ، اﺑﻦ رﺳﺘﻪ، اﺑـﻦ ﻓﻘﯿـﻪ،ﯾﻌﻘﻮﺑﯽ، ﻣﺴﻌﻮدی و ﺟﯿﻬﺎﻧﯽ ﺑﻪ اﯾﻦ ﺳﺆال ﻫﺎ ﭘﺎﺳﺦ دﻫﺪ ﮐﻪ ﺳﺮزﻣﯿﻦ ﭼﯿﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ در اﯾﻦ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺗﻮﺻـﯿﻒ ﺷﺪه اﺳﺖ؟ ﺟﻐﺮاﻓﯽ ﻧﮕـﺎران اﯾـﻦ ﻣﮑﺘـﺐ از ﭼـﻪ ﻣﻨـﺎﺑﻌﯽ اﻃﻼﻋـﺎت ﺧـﻮد را در ﺑـﺎره اﯾﻦ ﺳـﺮزﻣﯿﻦ ﺟﻤﻊ آوری ﮐﺮده اﻧﺪ؟ ﭼﻪ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﻫﺎ و ﺗﻔﺎوت ﻫﺎﯾﯽ در ﺗﻮﺻﯿﻒ ﻫﺮ ﯾـﮏ از آﻧﻬـﺎ از ﭼـﯿﻦ وﺟـﻮد دارد؟ﺑﺮرﺳﯽ ﻫﺎ ﻧﺸﺎن ﻣﯽ دﻫﺪ ﮐﻪ ﺟﻐﺮاﻓﯿﺎی ﺗﺎرﯾﺨﯽ، اﻗﺘﺼﺎدی و اﺟﺘﻤـﺎﻋﯽ ﭼـﯿﻦ در ﮔـﺰارشﻫـﺎی ﺟﻐﺮاﻓـﯽ داﻧﺎن اﯾﻦ ﻣﮑﺘﺐ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ اﺳﺖ و آﻧﻬﺎ اﻃﻼﻋﺎت ﺧﻮد را از راه ﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ اﺧﺬ ﮐﺮده اﻧﺪ.
The third century (AH) marked the beginning of a fresh start in the history of geographical accounts of the Islamic civilization; for the first time، Muslim geography scholars shifted toward general and descriptive geography. According to researchers geographical works of the third and fourth centuries (AH) could be divided into Iraqi and Balkhi schools، each with distinct specificities. In contrast to Balkhi School، the Iraqi School geographers made efforts to describe regions beyond the Islamic territories; China was among these regions which enjoyed special attention. Hence، the current research employs historical analytical-descriptive method to study، in a comparative context، the works of ibn Khardazbeh، ibn Rasteh، ibn Faqih، Yaghoubi، Masoudi and Jihani، in order to find answer to the question as to how China was depicted in them? What were the source of information for the geography journalists of this School، and how did they gather their data? What resemblance، or difference is discernible in their accounts of China? Studies indicate that the geographers of this School found their reports on the historical، economic and social geography of China، and had a myriad of ways for collecting their information.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین ، پژوهش حاضـر بـا روش تـاریخی و شـیوه توصیفی- تحلیلی در صدد است تا با بررسی و مقایسه تطبیقی آثار ابن خرداذبه ، ابن رسته ، ابـن فقیـه ، یعقوبی، مسعودی و جیهانی به این سؤال ها پاسخ دهد که سرزمین چین چگونه در این منابع توصـیف شده است ؟ جغرافی نگـاران ایـن مکتـب از چـه منـابعی اطلاعـات خـود را در بـاره ایـن سـرزمین جمع آوری کرده اند؟ چه شباهت ها و تفاوت هایی در توصیف هر یـک از آنهـا از چـین وجـود دارد؟ بررسیها نشان میدهد که جغرافیای تاریخی، اقتصادی و اجتمـاعی چـین در گـزارش هـای جغرافـی دانان این مکتب برجسته است و آنها اطلاعات خود را از راه های مختلف اخذ کرده اند.
با توجه به ویژگیهای مکتب جغرافیدانان عراقی، پژوهش حاضـر در صـدد اسـت تـا بـا کاوش در آثار جغرافینگاران مکتب عراقی یعنی ابن خرداذبه ، ابـن رسـته ، یعقـوبی، ابـن فقیه ، جیهانی و مسعودی سرزمین چین را به عنوان یکی از مناطقی که خارج از محدوده قلمرو جغرافیایی جهان اسلام قرار داشت ، بررسی کند.
١. فیروز منصوری در مقدمه اشکال العالم با رد برخی شبهات مطـرح شـده توسـط مقدسـی در بـاره جیهـانی، بـه گونه ای بحث را مطرح کرده است که در آخر قصد دارد تا به خواننده القـاء کنـد کـه محتمـل اسـت اشـکال العـالم ترجمه کتاب المسالک و الممالک ابوعبدالله محمد بن احمد جیهانی باشد (مقدمه اشکال العالم ، ٧-٥)."