چکیده:
لویی آراگون، در این جستار به عنوان یک شاعر و نویسنده معاصر مطرح می شود؛ شاعری که در طول جنگ جهانی دوم میان زن ورانگی و تعهدمندی به میهن، شکافی نمی بیند. در اثر او، زن پاس داشته می شود، به رغم آنانی که زن را گرانباری بر گرده مرد جنگاور می شمرند. در واقع بخشی از آثار او در هیمنه پیشگاه زنانه الزا است؛ تا بدان جا که تعهدمندی و میهن پرستی او به چالش کشیده می شود. اما این چشم انداز نمی تواند خواننده آشنا با افشره تاریخی و اجتماعی این اشعار را گمراه کند؛ با ره گیری تصویر زنان در اشعار آراگون، چه در سطح و چه در عمق مضامین، نرم نرمک تصاویر دیگری رخ می نمایند:
از الزا تا فرانسه، خطی ممتد کشیده شده است. فرانسه در پی آیند نگاره عاشقانه الزا و تصاویر زنان پر آوازه است. فرانسه یا الزا، دو واژه با صفاتی یکسان : نیاز، زنانگی، شاعرانگی، ارزش هایی که ایدئولوژی مردانه نازی را می لهند.
پس عشق نیز در این جا طرحی دوگانه به خود می گیرد، عشقی انسانی و در عین حال عشق به میهن.
این است منش شعرگوی متعهدی که با آفرینش لفافه گویی ها در اوان جنگ، نقشی ارزنده در زایش شعر مقاومت داشت. او فرانسه را نهانی می پرستد، فرانسه ای که در طول جنگ و به دلیل حضور غیر فرانسویان اندوهناک است. پس با نشان دادن تصویری از نیاز زنانه، نیاز فرانسه را در گوش هم وطنانش بانگ می زند تا به یاری میهن بشتابند، عشق مشترکی که در بند است.
خلاصه ماشینی:
"Les Yeux d’Elsa خوبی میشناسد، میپذیرد که یک شاعر آرمانی به ستایش و سرایش زیباییهای محبوبه اش بسنده کند و کوچکترین تأثیری از محیط اطراف و شرایطش نگیرد؟ آیا میتوان گمان برد که او نیز زیر فشارهای فاشیستی عصر سانسور، تسلیم شده و خود را در دریای عشق خاکیاش غوطه ور کرده باشد؟ آیا یگانه هدف او از سرایش این ابیات، جاودانه کردن الزا به عنوان سمبل عشق و الهامبخش تصاویر است یا این که مفهومی دوگانه در پس این تصاویر خفته که بر جنبۀ دوم، دلالتی مضمونی داشته باشد؟ این جستار کوششی است تا از رهگذر یک تصویرشناسی در نوشته های آراگون، در گام نخست کنکاشی باشد بر جنبۀ اول و پرستش زن در آثار آراگونی و آنگاه در دیگر گام با تحلیلی بر درونمایه های اثر در مقابله محتوای آثار او، به بررسی جنبۀ دوم که همانا میهن پرستی و تعهدمندی شاعر است ، بپردازد.
] لبخند رنس ٥٧ بر روی لبان والاش 58 گیسوان شامپاینی ٥٩ او، شمیم میوههای تازه دارد انگر٦٠ احضار میشود تا اشکال مدور خود را بیانگارد؛ سپیدی زنانه در این اشعار خودنمایی میکنند تا یادآور نرماندی باشد: زنخدانی سپید و لبان من ، گدای بوسه ای شراب سیب و عصاره خوشبختی، بالندگی و آسودگی اما دردمندی و نیاز نیز حضور دارند: فریبایی از آن نامهایی است از گوشت و خون، 61 چونان آندولیس پرده فرو میافتد و اشک ها نمایانند در نهایت ، تصویر زن و فرانسه در هم میتنند: زن، شراب ناب، لالایی یا چشم انداز نمیدانم به راستی کدام یک را دوست بدارم و یا کدام را بیانگارم بدین ترتیب ، از الزا تا فرانسه ، مسیری است که توالی تصاویر، ستایش و سرایش زنان را در بر میگیرد؛ ستودنی که «ارزش واکنش در برابر خشونت حاکم را دارد» («درس ریبراک ٦٢»)."