چکیده:
مطالعهی حاضر تجربهی زیستهی زنان فعال اجتماعی و فرهنگی کرد را، با استفاده از روش کیفی و رهیافت « نظریهی بنیانی » با هدف شناخت نگرش و واکنش عملی آنها پیرامون «نابرابری جنسیتی» مورد بررسی قرار داده است. تحلیل دادههای مطالعه و «مدل نظریهای» ارائه شده نشان میدهد که: شرایط علّی چون « نظام نابرابری »، « تحکیم نظام نابرابری »، « فقدان ارتباط انسانی دو جنس » و « فقدان برابریطلبی انسانی » منجر به پدیدهی «تفکیک جنسیتی» میشوند. تحت تاثیر این شرایط، راهبردهای «پذیرش نابرابری»، «توازن منافع و طرحهای دیگران» و «اعتمادخواهی و حمایتخواهی» توسط زنان در پیش گرفته میشود. پیامدهای این راهبردها، «از دست دادن فرصتها»، « فشار نقشها »، «آسیب جسمی و روحی »، « تاسف، حسرت و پشیمانی » و « ناکامی و سرخوردگی » میباشد. یافتههای حاصل از پژوهش بیانگر این نکته است که با وجود تایید تاثیر نظام نابرابر در ایجاد تفکیک جنسیتی، آنچه در تجربهی زنان ایران و خصوصا کرد باید مورد توجه قرار گیرد، مسالهی «فقدان ارتباط انسانی دو جنس» و به صورت کلی « فقدان برابریطلبی انسانی » میباشد. این مساله در نظریات جامعهشناختی فمینیستی به دلیل ساختار فرهنگی، اجتماعی و سیاسی متفاوت کشورهای موردنظر آنها (توسعهیافته) کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
خلاصه ماشینی:
"به همین دلیل با استفاده از روش کیفی و رهیافت نظریهی بنیانی به شناسایی و انجام مصاحبهی عمیق با زنان فعال اجتماعی و فرهنگی کرد پرداخت؛ همچنین در کنار مصاحبه و مشاهده از اسناد و مدارک و یادداشتنویسی جهت گردآوری دادهها استفاده شد و در این راستا سؤالات مطرح شدهی زیر مورد بررسی قرار گرفتند: سؤال اول: دیدگاه زنان فعال اجتماعی و فرهنگی کرد در مورد نابرابری جنسیتی حاکم بر جامعهشان چیست؟ سؤال دوم: واکنش عملی این زنان به نابرابریهای جنسیتی در تجربهی زیستهشان چه بوده است؟ ادبیات و مبانی نظری پژوهش کتاب « زنان در عرصهی عمومی »، به دلیل جامعیت نسبی در ارائهی پیشینهی پژوهشهای مرتبط با این حوزه مورد استفاده قرار گرفته است؛ همچنین مطالعاتی مانند «زن کرد و جایگاهش در جامعهی کردی» و «مشارکت سیاسی زن کرد» (الرباتی، ۲۰۰۴ و الزیباری، ۲۰۰۵) نیز بر وجود زنان فعال اجتماعی و فرهنگی از گذشته تاکنون تأکید دارند هر چند میزان آن توسط عواملی چون باورها و ارزشهای نابرابر، تعلق زن به عرصهی خصوصی و عدم تعلق او به عرصهی عمومی محدود میشود و حتی حضور و تلاش او در احزاب و تشکلهای مدنی بیشتر برای تحقق مصالح حزب است تا مصلحت عمومی زنان (الرباتی، ۲۰۰۴: ۲۹۹)."