چکیده:
خداوند در قرآن کریم با وجود تاکید بر یگانگی خویش، گاهی از خود به متکلم مع الغیر، تعبیر کرده و از سوی دیگر، در مواردی، برای خود ضمیر یا فعل متکلم وحده را به کار برده است. چرایی این کاربردها، سوال اصلی این پژوهش است. با بررسی آیات مربوط، مشخص گردید بیشتر موارد کاربرد متکلم مع الغیر به هدف دلالت بر عظمت گوینده یا فعل وی بوده است؛ مواردی نظیر: عذاب اقوام گذشته، یاری خداوند نسبت به اولیا و پیامبران و نیز نجات اقوام مومن انبیا، آیات آفرینش، ارسال رسل و انزال کتب، و اوامر و نواهی. در معمول کاربردهای متکلم وحده نیز لطف ربوبی خدا به بندگان مدنظر است؛ مانند: استجابت دعا، بخشش گناه، انعام خدا بر بندگان، و ارتباط متقابل میان خدا و بندگان. در همین زمینه، التفات های به کاررفته در آیات، از غیبت به تکلم و از تکلم مع الغیر به وحده و بالعکس، قابل توجیه است. این مقاله به روش توصیفی ـ تحلیلی و با مطالعه تمامی قرآن و مراجعه به تفاسیر مربوط، به انجام رسیده است.
خلاصه ماشینی:
"اما این تحلیل، گذشته از آنکه فاقد نکته لطیف بلاغی در پاسخ مورد پذیرش این مقاله است، از تحلیل تمام موارد این کاربردها ناتوان است؛ زیرا در بخش هایی از کاربردهای یادشده، استفاده خداوند از اسباب و علل، خلاف ظاهر آیات است؛ مانند برخی از اوامر و نواهی خداوند که در قالب متکلم مع الغیر به کار رفته و ظاهر قضیه آن است که خود حضرت حق تعالی، آمر یا ناهی آن فرامین بوده است و اشتراک دیگران در امر و نهی کردن با توحید تشریعی خداوند سازگاری ظاهری ندارد.
گویا این تغییر لحن از این رو بوده که مقام گفتار در اول کلام مقام اظهار عظمت بوده، و بزرگان، در چنین موقعیتی، همیشه از خود و اطرافیان خود دم می زنند، و می گویند: "ما چنین و چنان کردیم" به خلاف آخر کلام که مقام، مقام اظهار عنایت خاصه نسبت به مخاطب و یا نسبت به خطاباست و در چنین مقامی باید به صیغه مفرد (قال) تعبیر کرد، و لذا می بینیم در آیات مورد بحث و در موارد دیگری که مناجات انبیا و اولیا علیهم السلامنقل شده، آنجا که دعاهای نوح و ابراهیم علیهماالسلام آمده و آنجا که دعای موسی علیه السلام در شب طور بازگو شده و آنجا که ادعیه سایر صالحین و استجابت دعاهایشان به میان آمده، همه جا لحن کلام آنان لحن متکلم وحده است، که با مقام مناجات و اظهار کوچکی تناسب دارد، و هیچ جا از این لحن عدول نشده است مگر برای فهماندن نکته زائدی» (طباطبائی، 1417ق، ج 8، ص 277)."