خلاصه ماشینی:
"مشکلی به این بزرگی و فقط پنج درهم؟!» آنگاه رو به خلیفه کرد و گفت: «مرا نزد کسی معرفی کن که کمک بیشتری به من بکند».
خلیفه نگاهی به مرد کرد و گفت: «چرا نزد حسنبن علی نمیروی که در جود و کرم شهره آفاق است؟» و مرد از جای برخاست و با خود اندیشید: «میروم، اما حسن هم مانند تو!».
» نیم نگاهی به چهره خندان و مهربان امام(علیه السلام) انداخت و به سکوت خود ادامه داد.
امام(علیه السلام) لبخندی زد و همیانی که 50 درهم در آن بود را میان دستهای مرد نهاد و فرمود: «نزد برادرم حسین برو و خواستهات را با او نیز در میان بگذار!».
مرد خدمت امام حسین(علیه السلام) رفت و از آن حضرت نیز همیانی با 49 درهم دریافت کرد.
امام حسین(علیه السلام) او را به سوی عبداللهبن جعفر راهنمایی کرد و مرد از وی نیز همیانی با 48 درهم دریافت نمود."