خلاصه ماشینی:
"حضرت علامه ابتدا استنکاف کردند و قبول نمیفرمودند، ولی پس از اصرار بنده قدری فکر کردند و با دست روی پای خود زدند و «الله اکبر» میگفتند, عرض کردم «موضوع چیست؟» با قدری تأمل فرمودند: «میدانید چه شد؟ من همین امروز آن مبلغی را که داده بودند, به فردی که اجاره منزلش عقب افتاده بود، دادم و هنوز چند ساعت نگذشته شما معادل همان مبلغ را مجددا برای بنده آوردهاید.
استاد با تعجب پرسید: مگر این آقا خود را قابل مقایسه با حضرت امام(قدس سره) میداند که یکی او باشد و یکی امام؟ و سپس فرمود: چند روز پیش فلانی ﴿یکی از سردمداران همین گروه﴾ به خاطر سوابق دوستی و آشنایی نزد من آمده بود و علیه دفاع مقدس حرفهای بیپایه و اساسی میزد و شاید انتظار داشت که با ایشان همنوایی کنم."