چکیده:
یکی از راههای سنتی برای رد رویکرد طبیعتگرایانه، در مطالعه کنش انسانی، توسل به استدلالهای «هرمنوتیکی» است. در مقابل، معتقدان رویکرد طبیعتگرایانه معتقدند، استدلالات هرمنوتیکی راه به رویکرد چشماندازباورانهای میبرد که به دلیل آنکه فاقد معیار مقایسه و درستی است، هرگونه امکان نقد و داوری کنش انسانی را سلب میکند. ما به پیروی از بومن به این رویکرد چشماندازباورانه «کلگرایی قوی» میگوییم. در این مقاله، ابتدا با صورتبندی مناسب نقدهای وارد بر طبیعتگرایی، نابسندگی این رویکرد در مطالعه کنش انسانی بررسی میشود و سپس تلاش میشود با دفاع از رویکرد «کلگرایی ضعیف»، استدلال شود که با نشان دادن خلط میان شرایط امکاندهنده و شرایط محدودکننده میتوان از چشماندازباوری رویکرد کلگرایی قوی عبور کرد و به این ترتیب، امکان نقد و داوری کنش انسانی در رویکرد هرمنوتیکی نشان داده میشود. در نتیجه، نشان داده میشود که رویکرد کلگرایی ضعیف در مطالعه انسان نه تنها مشکلات فراوان رویکردهای چشماندازباورانه و طبیعتگرایانه را ندارد، بلکه اساسا بستر مناسبی برای فهم و مطالعه کنش انسانی فراهم میآورد.
خلاصه ماشینی:
مدافعان چرخش تفسیری، همگی، بر سرِ این نکته اتفاق نظر دارند که بهکارگیری روش علوم طبیعی در علوم انسانی نابسنده و شاید غیر ممکن است؛ زیرا همانطور که خواهیم دید، از دیدگاه این متفکران، روشِ علومِ طبیعی این واقعیت را به کلی نادیده میگیرد که کنش انسانی ناگزیر در بستر 2 روی میدهد و به همین دلیل فهمِ آن ناگزیر مستلزمِ تفسیر کنش برحسب بسترها و زمینههای روی دادن این کنش است.
(در این مقاله، به پیروی از بومن، این رویکرد را «کلگرایی قوی» 4 مینامیم)، اما چنانکه خواهیم دید، متفکرانی نیز هستند که با انتقاد از این رویکردِ چشماندازباورانه، معتقدند از آنجایی که رویکرد کلگرایی قوی هرگونه مقایسه و معیار «درستی» و از اینرو داوری میان تفاسیر را غیر ممکن میگرداند، به شکاکیت میانجامد، حال البته این چرخش در نظر بسیاری دامنۀ وسیعی داشته است، بهطوریکه حتی «علوم طبیعی» را نیز در دامن خود و متأثر از خود میسازد.
به دیگر سخن، هدف نگارنده این است که نشان دهد، اولاً، رویکرد هرمنوتیکی به علوم انسانی ضرورت دارد و شناخت کنش انسان با رویکرد طبعیتگرایانه ممکن نیست؛ ثانیاً، مقایسه و معیار درستی، با توجه به مقدمات هرمنوتیکی، علیالاصول، «ممکن» است و رویکرد کلگرایی قوی ضرورت ندارد.
پس از نشان دادن اجتنابناپذیر بودنِ رویکرد هرمنوتیکی در مطالعۀ انسان، انتقادات تیلور و بومن به کلگرایی قوی بررسی میشود و بدین ترتیب، نتیجه گرفته میشود که رویکرد کلگرایی ضعیف در مطالعه انسان نه تنها مشکلات متعدد رویکردهای چشماندازباورانه و علوم طبیعی را ندارد، بلکه بستر مناسبی برای مطالعۀ کنش انسانی فراهم میآورد.
تیلور برای تحکیم مدعای خویش، یعنی این مدعا که در علوم انسانی ما با معنی کنش سروکار داریم، که فهمِ آن نیز لاجرم تفسیری است، نوعی استدلال استعلایی به دست میدهد (یعنی بر مبنای «شروطِ امکانِ» تفسیر).