خلاصه ماشینی:
"اما چون هدف نهایی دستیابی به تجلی معنی در مغز ارتباطگیر مشابه مغز ارتباطگر است که در شرط چهارم آمده، میتوان گفت که شروط ۱ تا ۳ نقش وسیله را ایفا میکنند؛ بنابراین، تعریف نهایی جدید من از «ارتباط» به این صورت خواهد بود: ارتباط عبارت است از «جریان»، «فراگرد» یا «تراکنش» جابهجایی پیام میان حداقل دو «منبع معنی»؛ مشروط بر اینکه معنی متجلی شده در ارتباطگیر، مشابه معنی موردنظر ارتباطگر باشد.
به این ترتیب، آیا میتوان از گونههای ارتباط صحبت کرد؟ چه سطوحی برای ارتباط میتوانید ترسیم کنید؟ وقتی میخواهیم گونههای ارتباط را از منظر ارتباطشناسی دنبال کنیم، باید موضوع را اولا در چند سطح ارتباط انسان با انسان ببینیم و آنگونه که دینس مککوئیل نظریهپرداز مشهور و معاصر بهصورت لایههای یک مثلث توصیف کرده است: در بخش مربوط به رأس مثلث ارتباط درونفردی۱ یا همان ارتباط با خود است که با تفکر تفاوت دارد.
میشود به موضوع، مدیریتی هم نگاه کرد؛ یعنی اینکه در سطوح گوناگون آموزشوپرورش، از مدیریت کلان گرفته تا مدیریت مدرسه و کلاس، ارتباط در چه وضعی است و چگونه باید در جهت پیشبرد اهداف تربیت قرار بگیرد؟ با استفاده از این فرصت میخواهم بدانم دربارة تأثیر تربیت، بهویژه تربیت رسمی، یعنی آنچه در مدرسه و کلاس میگذرد بر «ارتباط» چه تحلیلی دارید؟ این تأثیر چگونه میتواند بیشتر باشد؟ یک سوءتفاهم بزرگ که سالهاست در حوزة مباحث تربیتی گریبان ما را گرفته، باور به همان اندیشة رایج است که «معنی در پیام است»؛ در حالیکه اکنون ارتباطشناسان با اطمینان میگویند معنی در مغز۷ ماست."