خلاصه ماشینی:
"ولی باز پرسشی که پیش می آید این است که اگر از نسبت مان با هگل احساس رضایت نداریم چرا خودمان را از شر این نسبت نامأنوس رها نمیکنیم؟ بازنگری چه گرهی از نسبت مان با این ابژه نامأنوس باز میکند؟ هرچند بدون شک چیزی ما را وادار به طرح پرسش "نسبت ما با هگل چیست؟" و بررسی مجدد نسبت آگاهی مان با این ابژه کرده است، ولی ظاهرا این چیز در بطن همین نسبت جای دارد و چیزی خارجی نیست.
تصمیم به بازتعریف نسبت خود با ابژه در حالی که قالب قبلی محو شده است و قالب پیش رو هنوز ظهور نکرده است، به عبارتی هیچ قالبی برای تجربه و برای معنا بخشیدن به این نسبت وجود ندارد، این یعنی تصمیم به عمل در فضای گشوده امکان.
هگل خودش هم در اینجا متوجه فضای گشوده پیش رو و لزوم قدم گذاشتن در آن، هست، چرا که تجربه کردن نامتناهیت را به گام نهادن به پشت پردهای تشبیه می کند که وانمود میشود پشت آن چیزی برای دیده شدن وجود دارد، ولی در واقع "پشت به اصطلاح پرده ای که باید درون را بپوشاند هیچ چیز برای دیده شدن وجود ندارد، مگر اینکه خود ما به پشت آن برویم، تا چیزی دیده شود،تا چیزی آن پشت وجود داشته باشد که بتوانیم ببینیم.
ولی طرح همین سؤال نشان میدهد که از قبل در مسیر چنین پیشرفتی عازم بوده است و لااقل در حال ترک قالب قبلی خود، قالبی که در آن کشاکش آگاهی مان با هگل، یا صرفا به گذراندن چند واحد درسی و تکمیل پایاننامه یا تنظیم چند درس گفتار برای پرکردن جدول درسی آکادمیک تقلیل مییافت و یا به سوء استفاده از این فلسفه برای مقاصد خاص ایدئولوژیکش خلاصه میشد."