چکیده:
یکی از تعارضهای اساسی در کلام (الهیات) و فلسفه دین، تعارض علم پیشین خداوند و اختیار بشر است. بدیهی است که درک صحیح از موضوع زمان و نسبت آن با خداوند، برای حل این تعارض بسیار تعیینکننده است. بر این مبنا، سه راهحل برای این تعارض ارائه شده است که میتوان از آنها به «نظریه تعینناپذیری آینده»، «نظریه شناختناپذیری اعمال اختیاری آینده» و «نظریه لازمانی علم خداوند» تعبیر کرد. در این نوشتار، ابتدا دو نظریه نخست تشریح و بر ناکامی هر یک به عنوان راهحلی برای این تعارض تاکید میشود. نظریه سوم نیز مورد نقد و نظر قرار گرفته است و در نهایت نشان داده میشود که این نظریه میتواند کامیابترین راهحل باشد. به علاوه، دیدگاه فیلسوفان مسیحی مانند آکوئیناس، آنسلم و بوئتیوس در خصوص این نظریه را متذکر شده و در نهایت، در پرتو تاملات حکیمان مسلمان و به ویژه قاضی سعید قمی، در تبیین آن کوشیدهایم.
خلاصه ماشینی:
"اگر بتوان سرمدیت خداوند و تعالی او نسبت به زمان را اثبات کرد و در عین حال از نسبت او با زمان تصور خردپذیری به دست داد، میتوان گفت این راه حل اخیر، در حل تعارض علم مطلق الهی و اختیار بشر، کامیاب تر از راه حل های دیگر است .
۵. تعالی خداوند بر زما̆o در فلسفۀ دین معاصر، موضوع نسبت خداوند با جهان و به طور خاص نسبت او با زمان ، با استفاده از روش های فلسفۀ تحلیلی مورد بحث قرار گرفته و میتوان گفت دقت نظرهای جالب توجهی نیز در این مباحث دیده میشود که کمتر در عرصۀ فلسفه و الهیات سابقه دارد.
انگیزٔە اصلی قائلان به آفرینش زمان دفاع از اختیار خداوند به معنای قدرت بر فعل و ترک است ، حال آن که این تصور از اختیار در مورد خداوند، به دلیل آن که نوعی امکان را در ذات ضروری خداوند میپذیرد، قابل دفاع نیست (در نوشتار دیگری این معنا را تبیین کرده ام ، نک .
ولی تا آنجا که به بحث ما مربوط میشود، بر اساس این دیدگاه می توان گفت که به حکم همان قانون تطابق (مضاهات )، اگر هر مرتبه نسبت به مرتبۀ مادون خویش نوعی علیت به معنای احاطۀ عالی بر سافل دارد، پس آن مرتبۀ مادون برای مرتبۀ مافوق تماما حاضر است و هیچ چیز آن برای آن مرتبه حالت منتظره ندارد."