چکیده:
در این نوشتار اول، موضوع جامعهشناسی اخلاق و مسائل اصلی آن که عبارتاند از رابطة طبقه، قدرت و اقتصاد با اخلاق و میزان مطابقت رفتاری اخلاق آرمانی و ادعایی جامعه با اخلاق نهادینه در آن و ربط اخلاق با میزان مدرنیت یا سنتیبودن جوامع و... بررسی میشود؛ دوم، جامعهشناسی اخلاق از جامعهشناسی معرفت اخلاقی تفکیک شده و معنای «جامعهشناسی اخلاق در...» تبیین میشود؛ سوم، مکتوب پیش روی جامعهشناسی «در» اخلاق را بهعنوان نوآورانهترین وجه نظریه بررسی کرده و تعریف میکند؛ چهارم، با عرضة سه رویکرد جامعهمحور، اخلاقمحور و تحلیلیـترکیبی راهکارها و رهیافتهای مناسب برای مواجهه با دادههای جامعهشناختی در اخلاق را توضیح میدهد؛ پنجم، چهار شرط و مرحلة تصحیح یا بهسازی نظریة اخلاقی ازطریق دادههای جامعهشناسی در اخلاق را تبیین میکند. در پایان بخش اول، نتیجة اصلی نوشتار اثبات تقدم و اولویت جامعهشناسی «در» اخلاق بر جامعهشناسی اخلاق است. همچنین، در بخش دوم تلاش میشود طرحی کلی برای «جامعهشناسی "در" اخلاق اسلامی» ارائه شود با تاکید بر اینکه به نظر نگارنده برای پیگیری و ریشهیابی «جامعهشناسی در اخلاق اسلامی» در تاریخ مباحث اسلامی بهترین زمینه و سرنخ مفهوم مصلحت است.
خلاصه ماشینی:
اما نباید از یاد برد که براي مثال، وقتی با عنوانی چون «جامعهشناسی اخلاق در علم» مواجه میشویم باید بدانیم که درحقیقت این مطالعهای جامعهشناختی بر روی یکی از شاخههای اخلاق کاربردی یعنی اخلاق علمی یا وضعیت اخلاق در عرصة علم و در میان عالمان بوده (Merton: 1973) و مربوط به بازتاب اخلاق حرفهای در شبکة ارتباطات اجتماعی است و بههیچوجه نباید با جامعهشناسی «در» اخلاق که در ادامه در باب آن بیشتر خواهیم گفت خلط شود.
درست است که یکی از بهتری ن دریچهها برای پیبردن به این مبانی همین بخش از هنجارها و ارزشها است، اما جامعهشناسی «در» اخلاق در جستوجوی دریافتی ژرف و بنیادینتر بوده و حتی میخواهد در ساحت دستورات و ارزشهای فردی نیز ریشههای جامعهشناسانه را واکاوی کند؛ چراکه یک موضع جامعهشناختی نشسته در شالودة نظام اخلاقی به همان اندازه که به شکلی ایجابی و مستقیم بر احکام اجتماعی در اخلاق مؤثر واقع میشود به شکلی سلبی و غیرمستقیم نیز بر دستورات و هنجارهای فردی تأثیر مینهد.
به نظر میرسد این تلقی ناشی از نبود دقت کافي در ضوابط و توابع نظریة پیشنهادی است، زیرا جامعهشناسی «در» اخلاق به همان اندازه که میتواند بهنحو غیرمستقیم ابزاری در دست قائلان به قبض و بسط معرفت اخلاقی باشد، این قابلیت را نیز دارد که به شناخت ژرفتر از اخلاق دینی و ظرايف و رموز آن و نیز تحکیم مبانی اخلاق با همان صورت کلاسیک و پیشین بینجامد؛ بهبیاندیگر، وقتی جامعهشناسی «در» اخلاق وارد عرصة اخلاق دینی میشود صرفاً نشانگر میزان و چگونگی پیوند جامعه و اخلاق دینی در عصر نزول و تحکیم دین است و تاآنجاکه به این رویکرد و حوزة مطالعاتی مربوط است هیچ سخنی از لزوم یا عدم لزوم تغییر حتی بخشی اندک از اخلاق دینی مطرح نمیشود؛ چراکه نه فقط در مقام بررسی اخلاق دینی، حتی در راستای جامعهشناسی "در» هر نظام و نظریة اخلاقی دیگری صرف اثبات وجود تأثیرپذیری یا همسازی نظریة اخلاقی با جامعهای خاص برای رأیدادن به ضرورت تغییر یا تصحیح آن کفایت نمیکند.