چکیده:
به آن دســته از دســتاوردهای علمی، «علوم انســانی» اطلاق می گردد که با بهره گرفتن از چهار روش: وحی، عقل، شــهود و تجربه در زمینه ماهیت انســان، کارکرد و نیازهای او به عنــوان موجــودی عقلانی و الهی در عرصه فردی و اجتماعی قابل اصطیاد اســت و می تواند زمینه رشد، تعالی و کمال معنوی و اخلاقی در دنیا و سعادت او در جهان آخرت را فراهم سازد. از سویی دیگر، به رغم آنکه یکی از مهم ترین عرصه های اهتمام دین ارائه نظرگاه های مبنایی و راهبردی در زمینه علوم انســانی اســت، اندیشــه های سکولار و غیر دینی بر بســیاری از سطوح آن حاکم شــده و منظومه ای از علوم انسانی ارائه کرده اند که منحصرا بر روش تجربه و مشــاهده در زمینه ماهیت انسان، کارکرد و نیازهای او به عنوان حیوانی تکامل یافته مبتنی بوده و تنها می تواند زمینه رفاه، آســایش و بهره مندی بیشــتر او از لذایذ دنیوی را فراهم آورد. با این نگاه، انســان تا سطح حیوانی تکامل یافته و نیازهای وجودی او تا ســطح نیازهای مادی و این دنیایی تنزل داده شــده اســت. نگارنده در این مقاله با بررســی دیدگاه های مختلف در تعریف علم، ســه تعریف رایج درباره انســان را مورد بررسی قرار داده است که عبارتند از: 1. حیوان ناطق؛ 2. حی متالّه؛ 3. حیوان تکامل یافته. آن گاه دو تعریف دینی و غیر دینی از علوم انســانی را ارائه کرده و ســه شاخصه از شــاخصه های علوم انســانی غیر دینی را برشمرده اســت که عبارتند از: 1. بی اعتنایی به مقوله متافیریک؛ 2. فروپاشــی ارزش های اخلاقی؛ 3. جداانگاری علوم انســانی از عرصه دین. آن گاه ضمن اشــاره به چهار دیدگاه رایج در تبیین رابطه علوم با دین که مورد تاکید اندیشورانی همچون ایان باربور است، دو دلیل عمده مبنی بر ضرورت ابتنای علوم انسانی بر متون دینی را مورد واکاوی قرار داده است که عبارتند از: 1. تعریف جامع از انسان در متون دینی؛ 2. شــمول گســتره دین نسبت به علوم انســانی. نگارنده در این مقاله در کنار توصیف وضعیت کنونی علوم انسانی، در نگاه تحلیلی و انتقادی بر این مدعا پای فشرده که این دست از علوم به خاطر انحصار روش خود بر تجربه و حس، از مسیر بایسته خود خارج شــده و ســاختاری مادی از انسان، جهان و زیســت بوم انسانی ارائه کرده است و با توجه به امکان برگرفتگی علوم انســانی از متون دینی و تصویر جامعی که دین در این عرصه ارائه می کند، باید علوم انســانی را به جایگاه اصلی خود بازگرداند و ساختار آن را با الهام از آموزه های دینی سامان داد.
خلاصه ماشینی:
از سويي ديگر، به رغم آنکه يکي از مهم ترين عرصه هاي اهتمام دين ارائه ٤٢٣ نظرگاه هاي مبنايي و راهبردي در زمينه علوم انســاني اســت ، انديشــه هاي سکولار و غير ديني بر بســياري از سطوح آن حاکم شــده و منظومه اي از علوم انساني ارائه کرده اند که منحصرا بر روش تجربه و مشــاهده در زمينه ماهيت انسان ، کارکرد و نيازهاي او به عنوان حيواني تکامل يافته مبتني بوده و تنها مي تواند زمينه رفاه ، آســايش و بهره مندي بيشــتر او از لذايذ دنيوي را فراهم آورد.
نگارنده در اين مقاله در کنار توصيف وضعيت کنوني علوم انساني ، در نگاه تحليلي و انتقادي بر اين مدعا پاي فشرده که اين دست از علوم به خاطر انحصار روش خود بر تجربه و حس ، از مسير بايسته خود خارج شــده و ســاختاري مادي از انسان ، جهان و زيســت بوم انساني ارائه کرده است و با توجه به امکان برگرفتگي علوم انســاني از متون ديني و تصوير جامعي که دين در اين عرصه ارائه مي کند، بايد علوم انســاني را به جايگاه اصلي خود بازگرداند و ساختار آن را با الهام از آموزه هاي ديني سامان داد.
براين اســاس ، علوم انساني از نگاه انديشــوران دينمدار را مي توان اين چنين تعريف کرد: «به آن دســته از دستاوردهاي علمي ، «علوم انســاني » اطلاق مي گردد که با بهره گرفتن از چهــار روش وحي ، عقل ، شــهود و تجربه در زمينه ماهيت انســان ، کارکرد و نيازهاي او به عنــوان موجــودي عقلاني و الهي در عرصه فردي و اجتماعي قابل اصطياد اســت و مي تواند زمينه رشد، تعالي و کمال معنوي و اخلاقي در دنيا و سعادت او در جهان آخرت را فراهم سازد.