چکیده:
هدف این مقاله، شناسایی و تحلیل اهداف تربیت اخلاقی شخصگرا میباشد. برای نیل به این هدف، از روش بازسازی شده قیاس عملی فرانکنا استفاده شده است. مطالب در دو بخش عمده «هدف غایی» و «هدف میانی» تربیت اخلاقی شخصگرا ارائه شدهاند. یافتههای این مطالعه حاکی از آن است که هدف غایی تربیت اخلاقی شخصگرا، «شخص شدن» است. شخص شدن، بیانگر رشد و کمال متربّی است. شخص شدن، پاسخی شخصگرا به بایدهای حیاتی متربّی است. در واقع، حفظ حیات و کسب خوشبختی در گرو شخص شدن و نیل به حیات شخصی است. مفهوم شخص، دلالت و اشارت اخلاقی دارد. متربّی که شخص میشود، حیات اخلاقی را در خود متجلّی ساخته است. حیات اخلاقی شخص، مضمونی فضیلتمحور دارد. بر این اساس، هرگاه متربّی به مقام شامخ شخص دست پیدا کند، در واقع، فضیلتمند است و خود را به فضایل اخلاقی متخلّق ساخته است. بر این اساس، هدف میانی تربیت اخلاقی شخصگرا، پرورش فضایل اخلاقی در متربّیان است. این هدف، تربیت اخلاقی شخصگرا را در چارچوب رویکرد تربیت اخلاقی فضیلت قرار میدهد. با وجود این، بهواسطه مبانی فلسفی شخصگرایی، تربیت اخلاقی شخصگرا، قرائت ویژهای از تربیت اخلاقی فضیلتمحور ارائه داده است. برخلاف سایر تقریرهای مربوط به تربیت اخلاقی فضیلتمدار، تربیت اخلاقی شخصگرا، قوانین و اصول اخلاقی را در چارچوب فضایل و ملکات اخلاقی قرار میدهد. علاوه بر این، در این رویکرد به نقش آزادی انتخاب در تربیت اخلاقی متربّیان بسیار توجه شده است.
خلاصه ماشینی:
"واژگان کلیدی: تربیت دینی، علوم شناختی، ذهن، شناخت مقدمه در سالهای اخیر، پیشرفت در مطالعات علوم شناختی منجر به شکلگیری حوزه مطالعاتی جدیدی تحت عناوین «ذهن، مغز، تربیت»، «علوم اعصاب تربیتی» و «عصب- تربیت» (هوارد-جونز، 1390) و علوم یادگیری<FootNote No="124" Text=" Learning science"/> (سایر<FootNote No="125" Text=" Sawyer"/>، 2014) شده است.
تاگارد (2006) برای پاسخ دادن به این سؤال که چرا باورهای دینی اینچنین گستردهاند، به بررسی نقش هیجان<FootNote No="135" Text=" Emotion"/> در شناخت انسانها میپردازد و تبیینی از باور دینی ارائه میکند که دارای نوعی انسجام هیجانی است بهگونهای که افراد باورهای دینی را اخذ میکنند که با نیازهای هیجانی آنها و سایر باورهایشان سازگار باشد.
شاید بتوان ادعا کرد که بین نوع تجربههای دینی و نوع بازنماییهای ذهنی نسبت معین وجود دارد؛ بهعبارت دیگر، میتوان تعیین کرد که هر یک از مؤلفه تجربه دینی با کدام نوع بازنمایی ذهنی پردازش میشود، زیرا به نظر میرسد گزارههای دینی وقتی وارد ذهن ما میشوند با توجه به نوع و جنسشان عملکردهای ذهنی متفاوتی را فعال میکنند.
بنابراین، اگر بیان شود تربیت دینی میتواند تماما جنبه شناختی داشته باشد بههیچوجه ما را نگران از دست رفتن ایمان نمیکند، زیرا که شناخت و هیجان ملازم یکدیگرند و با هم پردازش میشوند و حتی دانش دینی که برای پردازش آن از مکانیسم عقلی استفاده شده خود جنبه هیجانی دارد.
از این رو، چنانچه تربیت دینی را به هر کدام از مؤلفههای ششگانه بازنمایی ذهن محدود کنیم، یا تماما تربیت را بر عهده یکی از این بازنماییها بگذاریم، راهی خطا را طی کردهایم، چراکه سایر ظرفیتها و قابلیتهای بازنمایی ذهنی را نادیده گرفتیم؛ اما اینکه همه بازنماییها قابل ترجمه به هم هستند و یا اینکه لازم است ما برای همه گزارهها از تمامی بازنماییهای ذهنی بهره ببریم صحیح نیست."