چکیده:
مسئله سعادت یکی از مسائل کهن و بنیادین نظامهای اخلاقی و فلسفه اخلاق است. در نظام اخلاقی ارسطو همچون بسیاری از متفکران یونانی، سعادت اصل بنیادین است. این خلاصه با استفاده از روش توصیفی تحلیلی به تبیین این مسئله از منظر ارسطو پرداخته است. ارسطو با استفاده از مبادی و اصول تعالیم فلسفی خود در توصیف سعادت انسانی، آن را «خیر برین» دانسته و معتقد است که مصداق آن را باید در کارکرد ویژهی انسانی، یعنی آنچه انسان را از سایر جانداران تمایز میبخشد، جستوجو نمود. کارکرد خاص انسان مطابق با برترین بخش وجودش (صورت نطقی)، فعالیت عقلی است؛ پس باید سعادت و خیر برین او نیز در همین زندگی باشد. البته نه در هر زندگی عقلی، بلکه در زندگی عقلی مطابق با «فضیلت». امّا از آنجا که انسان موجودی است روانتنی، نفس انسانی صورت صورتها است و عقل محض نیست؛ کارکرد او مطابق طبیعتش باید مرکب و دوگانه باشد. یعنی، همانگونه که برخوردار از قوه نطقی است، قوای جانداران پستتر از خود را نیز دارا است. او بهسان گیاهان مشتهی و همچون حیوانات حسّاس است. انفعالات و شهوات بخش اندامی طبیعت او را میسازد؛ از اینرو، ارسطو در نهایت سعادت انسانی را در تحقق دو سنخ فضیلت (فضیلت اخلاقی و فضیلت عقلی) میداند.
خلاصه ماشینی:
"درباره اینکه این خیر برین یا غایت اعلی چیست؟ ارسطو میگوید، در مورد نام آن مشکل نداریم، هر عامی و دانشمندی آن را « Eudemoniائودایمونیا» (سعادت)<EndNote No="275" Text=" به نظر «راس» ترجمه «ائودایمونیا» در اخلاق به سعادت ترجمه مناسبی نیست؛ زیرا درحالیکه «سعادت» به معنای حالتی از احساس است، و صرفا به سبب دلالتش بر ثبات و ژرفا و آرامش با «لذت» فرق میکند، ارسطو تأکید میکند که ائودایمونیا نوعی فعالیت است، یعنی ائودایمونیا، هیچ یک از انواع لذت نیست، هرچند لذت طبیعتا ملازم با آن است.
ارسطو بدین جا که میرسد، این نکته را خاطرنشان میسازد که هرچند سعادت انسان بر پایهی فعالیت مبتنی بر فضیلت استوار است لیکن عمل سعادتمندانه باید در تمام طول زندگی متجلی باشد، نه در دورهی کوتاهی از آن؛ زیرا چنانکه با یک پرستو و یک روز معتدل بهار نمیآید، نیکبختی هم کار یک روز و چند روز نیست.
<H4>ج) فضیلت، حد وسط انتخاب عقل</H4> ارسطو با واردکردن این عنصر در تعریف فضیلت، فضیلت اخلاقی را به فضیلت عقلی ارجاع داده و زمام امیال و شهوات را به دست عقل میسپارد، و تصریح میکند برای اخلاقا فاضل بودن باید خود شخص دارای حکمت عملی باشد و یا کسی را که دارای حکمت عملی است الگوی خویش قرار دهد.
البته ارسطو عقیده ندارد که این زندگی چون الهی است، انسان نمیتواند به آن دسترسی داشته باشد، بلکه او تأکید میکند تا آنجا که میتوانیم خود را به مقام مرگناپذیری برکشیم و تمام قدرتمان را به کار گیریم تا مطابق بهترین عنصری که در وجود ما است زندگی کنیم."