چکیده:
گریگوری پالاماس، الاهیدانان عارف مسلک بیزانسی، بنیانگذار آرامش گرایی نوین است که تاثیر زیادی بر شیوة زندگی رهبانی، در سنت شرقی داشته است. آثار او نشان دهنده پویایی و نظاممندی مسیحیت ارتدوکس شرقی است. با وجود این، بیشتر شهرت پالاماس، در سبک رهبانیت اوست که شدیدا تحت تاثیر هسیکاست میباشد. از ویژگیهای رهبانی او میتوان از سکوت و دعا، ناسازگاری رهبانیت با علوم، مبارزه با وسوسههای شیطان، قلب به عنوان اداره کننده انسان و جایگزین صحرا، شر نبودن جسم و خداگونگی نام برد. برخوردهای دوگانهای با اندیشههای او صورت گرفته است. از اینرو، برخی او را بدعتگذار دانسته، و برخی دیگر قائلندکه الاهیاتش کاملا ریشه در گذشته دارد. نقدهای متعددی به مکتب پالاماس وارد است. از جمله آن پیروی مطلق از مکتب هسیکاست، ناشناخته بودن خدا جز برای راهبان، عدم بهرهمندی راهبان از دانش، کنترل انسان به وسیله قلب نه عقل و ... . این مقاله سعی دارد با معیار قرار دادن کتاب مقدس و سنت الاهیات رهبانی مسیحی، به تحلیل و نقد مکتب پالاماس بپردازد.
Gregory Palmas، a Byzantine mystic and theologian is the founder of a new kind of quietism that has had a great influence on the monastic life in the Oriental tradition. His works display the dynamism and systematization of Oriental Orthodox Christianity. Palamas's reputation is mainly ascribed to his monastic style، which is heavily influenced by Hesychast. Among the features of his monasticism are: silence and prayer، incompatibility of monasticism with science، combating Satan's temptations، heart as the managing organ of man and as the substitute for the desert، the non-evil nature of the body and Godlikeness. His thoughts have been viewed from two sides; some consider him as an innovator، and others believe that his theology is completely rooted in the past. Several criticisms are leveled at the Palamas school، such as his absolute adherence to Hesychast’s school، anonymity of God except for monks، monks’ lack of knowledge، man’s being controlled by heart، not by mind، and so on. This paper attempts to analyze and criticize Palamas’s school by referring to the Bible and Christian monastic theology.
خلاصه ماشینی:
"با تحلیل ارائه شده میتوان گفت: پالاماس الاهیات و عرفان خود را براساس مکتب هسیکاست ارائه داده و کاملا تحت تأثیر آن بوده است؛ مکتبی که قرنها پیش از پالاماس وجود داشته و رهبانیت ارتدوکس شرق را تحت الشعاع قرار داده است.
البته باید توجه داشت که دعا ویژگی همة راهبان در همه دورانها بوده و توصیههای متعددی از بزرگان و آبای صحرا، در این باره بیان شده است(همان، ص 85، 107، 114، 147) اما آنچه پالاماس را از سایرین در مسئله دعا جدا میسازد، این است که او بر شیوه دعا براساس مکتب هسیکاست تأکید دارد و از آن با نام «دعای عیسی»<EndNote No="4" Text="- دعای عیسی، دعایی است که تنفس فرد با قاعده مشخصی انجام میشود و دعایی ساده به این شیوه خوانده میشود: «عیسی مسیح خداوند، پسر خدا، بر من رحم کن.
امروزه نیز این تمایلات رهبانی در کلیسای شرق کاملا آشکار است، از دیگر نکات مهم مکتب پالاماس، ارائه جایگاه مثبت برای ماده و جسم انسان است که بدین صورت، با آراء گنوسی که در مکاتب رهبانی به فراوانی دیده میشود، مخالفتی جدی دارد.
همچنین، در رابطه با رویت خدا، پالاماس از یک سو، همچون همه هسیکاسمها بیان میکند که عمل خدا با چشم سر قابل مشاهده نیست(پالاماس، 1983، ص 57)، با این حال، دیدن خدا را با چشم یا قلب مادی قابل درک و مشاهده دانسته، معتقد است کسی که در قوای الاهی مشارکت جوید و خود را نورانی کند، او را میبیند(ویر، 1963، ج 4، ص 149)."