چکیده:
هدف از مقاله حاضر شناساندن «تئاتر عقلانی» باند و «شگرد تعرّض» در تئاتر وی، به مثابه واکنش به رخدادهای تئاتری در عصر وی و جنبشهای دهه شصت اروپا است. اما از آنجا که وی متعلق به همان سنت انقلابی برتولت برشت در آلمان بوده و یکی از پیروان تئاتر مارکسیستی به شمار میرود، بررسی درام باند در سایه راهکارهای برشت به این شناخت کمک میکند. باند، به همان دلیلی که برشت، زیرساخت نظریه ارسطویی را در مورد تئاتر دراماتیک بر هم میریزد و در مقابل سبک طبیعتگرای تئاتر استانیسلاوسکی قد علم میکند، رمانتسیسم هشیار خود را به خدمت دیالکتیک برشت میگیرد تا موضعی نقّادانه به ساختار نمایشهایش ببخشد. بخش نخست این مقاله به ماهیت فرایند تعلیم ـ یکی از ارکان تئاتر روائی ـ و تاکتیکهای تاثیرگذار در تئاتر این دو نمایشنامهنویس میپردازد. بخش دوم مسائل مربوط به تعامل تاریخ و ادبیّات را از منظر این دو بررسی میکند. بخش سوم یا گفتمان تئاتری باند با شکسپیر، به یکی از محوریترین نمایشهای باند، به نام بینگو، میپردازد و با اشاره به زندگی نمایشنامهنویس نامدار عصر رنسانس (شکسپیر)، چگونگی تلفیق عناصر فرهنگی گذشته و امروز را بررسی میکند و بر تعامل بین ادبیات و تاریخ صحّه میگذارد. بخش چهارم، «تئاتر عقلانی» باند و «شگرد تعرّض» در تئاتر وی را در راستای ویژگیهای تئاتر روائی برشت میشناساند و اینکه چگونه خلق تئاتر عقلانی پیدایش ضدگفتمانی است که با پیشفرضهای دراماتیکی برشت از قبیل فاصلهگذاری و درگیری احساسی مخاطب در تضاد است. این نوشتار در پایان نتیجه میگیرد که «تئاتر عقلانی» ابزاری متعهد برای اصلاح جامعه است.
خلاصه ماشینی:
بخش سوم يا گفتمان تئاتري باند با شکسپير، به يکي از محوريترين نمايش هاي باند، به نام بينگو، مي پردازد و با اشاره به زندگي نمايشنامه نويس نامدار عصر رنسانس (شکسپير)، چگونگي تلفيق عناصر فرهنگي گذشته و امروز را بررسي مي کند و بر تعامل بين ادبيات و تاريخ صحه ميگذارد.
براي برشت شخصيت ، فطري نيست و تحت تأثير عملکردهاي اجتماعي شکل ميگيرد و اين در حالي است که باند نيز معتقد به ذات پاک انسان است .
براي مثال باند در مقدمه يکي از نمايشنامه هاي خود بنام The Bundle مينويسد که لب مطلب در نمايش دايره گچي قفقازي برشت در شخصيت ازدک بيان شده که وي نيز با قسر در رفتن از قابليت اجراي عدالت از به فرجام رسانيدن عمل مسامحه ميورزد.
درواقع مي توان به يقين اذعان داشت که آنچه برشت را مجاب به بکارگيري حکايت هاي تمثيلي در آثارش مي کند در باند نيز بي تأثير نبوده است : تاريخچه کاربرد تعليمي تمثيل ، ارتباطش با ادبيات ديني ـ مذهبي ، قدرت خود تفسيري و ابراز وجود، يعني همان عناصري که بعضي منتقدين آنها را بردار قهقرايي ادبيات تفسير ميکنند.
وي با ايجاد فاصله زيباشناختي و منع بازيگر از حلول کامل در نقش خود، باعث ميشود تا بازيگر صحنه را به عنوان پديده اي جدا از خود تجربه کند، باند نيز مانند برشت خواستار واکنش تحليل گرايانه بيننده از رويدادهاي نمايش است ؛ اما به جاي بازداشتن تماشاگر از هم ذات پنداري با شخصيت هاي نقش آفرينان و بالابردن کيفيت گزارش گون و حرکات تشريفاتي بازيگران تئاتر حماسي، به دنبال درگير کردن مخاطب از طريق صحنه ها و ايماژهاي خيالي ميباشد که منجربه «شگفتي درماني» شود.