چکیده:
قدمت پرداختن به طنز به دورهی افلاطون بازمیگردد. امروزه تئوریهای متنوعی در باب طنز در حوزهی دانش زبانشناسی و ادبیات مطرح شده است. این تئوریها توانایی تحلیل ساختمان طنز را در اختیار میگذارند. عبید زاکانی (701-772 ه.ق) یکی از طنزپردازان موفق در حوزهی ادب فارسی است. حکایتهای عبید زاکانی در رسالهی دلگشا بیان حقایقی جدی و واقعی در قالب عباراتی طنزآمیز و هزلگونه است. در بین خطوط رسالهی دلگشا واقعیتهای آغشته به طنزی وجود دارد که در ساختار خود، بار ابهام را به دوش میکشد. تحقیق حاضر به روش توصیفی تحلیلی با طرح بررسی قابلیت تئوری طنز فوناژی در تحلیل ابهام طنزهای رسالهی دلگشا انجام شده است. یافتهها نشان میدهد چهار نوع ابهام نحوی در حکایتهای طنزآمیز رسالهی دلگشا وجود دارد که منطبق با الگوی ابهام نحوی در تئوری طنز فوناژی است؛ ابهامها عبارتند از: ابهام روساخت، ابهام ژرفساخت، اختلاط روساخت و ژرفساخت و تضاد آن. ساختارشکنی در محور جانشینی در ایجاد ابهام نحوی رسالهی دلگشا نقش مهمی دارد و از میان الگوهای چهارگانه پرکاربردترین ابهام در ژرفساخت است.
The time for comedy to go back to Plato. Today, a variety of theories on satire are presented in the field of linguistic and literary knowledge. These theories provide the ability to analyze construction. Between the lines of Resaleye Delgosha, there are some darned realities that, in their structure, we see the ambiguity. Since the " Humor theorys Fonagi" is based on the structure of ambiguity. the present research has conducted a descriptive-analytical method in the structure of the ambiguity of the delusional treatise of satire. The findings show that there are four types of syntactic ambiguity in the humorous narrative of Resaleye Delgosha, which is consistent with the pattern of ambiguity. This study contributes to determine the role of syntactic ambiguity in the work. There are four types of ambiguities in this work.Deconstruction in the context of the deployment of phrases and sentences plays a role in creating syntactic ambiguity. Among the four most commonly used models in the satire of this work, the deep structure ambiguity is remarkable.
خلاصه ماشینی:
به همین علّت ، گوینده یا کنـشگر موجـود در روایـت طنـز، خواهـان آن است که واکنش شنونده براساس معنای اصلی روساخت جملة او، باشد اما برخلاف انتظـارش ، واکنشگر یا شنوندة درون روایت طنز، بدون تأمل و فکر به گفتة کنشگر، به سراغ معنای دیگـر جمله می رود که در محور جانشینی با جمله های کنشگر همسو نیست و مـورد انتظـار کنـشگر نیست و این گونه طنز ایجاد می شود (همان).
عبید زاکانی در طنز روساخت ، انگارة اصلی کنشگر را در اولویت و به مثابـة مبنـا قـرار داده است ؛ به همین علّت است که خوانندة خـارج از روایـت ، بـه ایـن سـو هـدایت مـی شـود کـه واکنشگر موجود در متن طنز، جاهل است .
(کنشگر) گفت : بابا مگر به خانة ما می برندش؟(واکنشگر) برداشت پسر از روساخت جملة پدر (خوانندة بیرون از روایت ) در این حکایت ، ساختار اولیة طنز، با کلام واکنـشگر شـروع مـی شـود و در ابتـدا، کنـشگر به عنوان پاسخ گو ظاهر می شود.
این فاصله را خوانندة بیرون از روایت درمی یابد که می داند منظور کنشگر یا پـدر، از توصیفی که کرده قبرستان و گور است ، اما منظور پسر یا واکنشگر، با توجه به ظاهر کلمـات و جمله های گفته شده به سراغ اولین گزینه که انگارة اصلی ذهن واکنشگر (پسر) اسـت ؛ یعنـی خانه خودشان که در محور جانشینی آنجایی نیست که مد نظر پدر است ، می رود.