چکیده:
معمولاً حدیقةالحقیقه را به دلیل در بر داشتن اصطلاحات، حکایات و مضامین عرفانی، نخستین منظومة عرفانی میخوانند. با وجود این به نظر میرسد عرفان نقشی مرکزی در این منظومه ندارد. مقالة حاضر بر آن است تا ضمن شناسایی مضمون و اندیشة اصلی و غالب در حدیقةالحقیقه، تأثیر آن را بر تلقی سنایی از اصطلاحات و مفاهیم عرفانی نشان دهد. برای دستیابی به این اهداف، با استفاده از روشی ساختاری، به تحلیل روابط معنایی واژگان و مفاهیم اصلی پرداخته شده است. میتوان گفت تقابل دنیا و آخرت مضمون و تقابل اصلی حدیقةالحقیقه را تشکیل میدهد. وابستههای معنایی طرفین تقابل نشان میدهند که تلقی سنایی از دنیا و آخرت تفاوتی با تلقی رایج در متون غیر عرفانی ندارد. قدرت این تقابل تا حدی است که معنای اصطلاحات و مؤلفههای عرفانی را نیز به نفع خود تغییر داده و آنها را به عناصری به دور از باطنگرایی رایج در سنت تصوف تبدیل کرده است.