چکیده:
هر واقعۀ تاریخی باید در بسترِ فرهنگی خاص خود و با توجه به زمان و مکان خاص خود سنجیده شود. تاریخ ایران باستان را تاکنون بیشترْ تاریخپژوهان غربی نگاشتهاند و طبعاً نگرش خاص خود را به تاریخ ایران داشته و چهبسا بستر فرهنگی ایران را درک نکردهاند. امروز میتوانیم با بهرهگیری از گفتمان فرهنگی، تاریخِ خود را بازنگری کنیم و به یاری نقد فرهنگی بکوشیم درک درستی از حقایق تاریخی پیدا کنیم.
یکی از موضوعات بحثبرانگیز در تاریخ ایران باستان شورش گئوماتۀ مغ و سرکوب این شورش بهدست داریوش و یارانش و بهقدرت رسیدن داریوش است. بسیاری از ایرانشناسان غربی در صحّت گفتههای داریوش تردید کردهاند. بهیاری نقد فرهنگی میتوانیم با ارزیابی گزارش داریوش یکی از زوایای تاریک شاهنشاهی هخامنشی را آشکار کنیم.
خلاصه ماشینی:
"واقعه ای که به نظر او به دور از حقیقت می نماید، راز قتل بردیا به دست برادرش کمبوجیه است که سه سال پنهان مانده بود و تنها پرکساسپس (یکی از یاران داریوش ) از آن اطلاع داشت و در این باره می نویسد: «روایت یکی از آن هفت تن نسل ما را که عادت داریم داستان های دروغین وروایت های رسمی دربارة کودتاهای سیاسی را برملا کنیم مشکوک می کند» (کوک ، ١٣٨٧: ١٠٥).
به این ترتیب ، معتبرترین منبع مورد استناد همان کتیبۀ بیستون خواهد بود که مقارن وقوع حوادث نگارش یافته است واتفاقا در اصل ماجرا، که کشته شدن بردیه پسر کورش به دست برادرش کمبوجیه بوده ، با منابع یونانی اختلافی ندارد.
داریوش تنها از زمانی که به پادشاهی می رسد، همان گونه که از متن کتیبۀ بیستون نیز برمی آید، رویدادها را دقیق گزارش می کند که این امر خود می تواند حاکی از وجود بایگانی هایی سلطنتی در زمان او بوده باشد (بریان ، ١٣٨١: ٩).
ایران شناسان غربی غالبا با تصور دموکراسی که جرقه های آن در یونان باستان زده شد، همیشه این تصور را داشتند که داریوش با ساختن داستان گئوماته می خواسته مشروعیت خود را برای سلطنت ثابت کند و توجیهی برای کشته شدن بردیه به دست دهد.
با این تفاسیر ودر بستر فرهنگی ایران باستان به این نتیجه می رسیم که داریوش گزارش اعمال خود را برای خدای بزرگ نگاشته بود وبا اصول اعتقادی این شاهنشاه ، او نمی توانسته در پیشگاه خدایی که او را به فرمانروایی رسانده بود وهمواره یاری رسان او بود، داستان پردازی کند واز آن مهم تر دروغ بگوید، دروغی که خود آفت کشورش خوانده بود."