چکیده:
کانت و میل در زمینۀ منزلت انسانی زنان دیدگاهی یگانه دارند. آنان زنان را دارای ارزش ذاتی میدانند و استفادۀ ابزاری از زنان را رد میکنند، اما در زمینۀ حقوق اجتماعی و سیاسی آنان، راه افتراق میپیمایند؛ کانت زنان را دارایی مرد و شهروند منفعل میخواند و حقوق اجتماعی و سیاسی زنان را نفی میکند. در برابر، میل بر مدار آزادی و برابری، از حقوق اجتماعی و سیاسی زنان دفاع میکند. در نتیجه، دیدگاههای کانت دربارۀ منزلت انسانی زنان از سویی و حقوق اجتماعی و سیاسی زنان از سوی دیگر متناقض، اما اندیشههای میل در این زمینه سازگار است. با بهرهگیری از روش هرمنوتیک (متن و زمینه) میتوان به ماهیت تفاوت آرای این دو فیلسوف راه یافت. چراییِ این اختلاف در زمینۀ جایگاه اجتماعی و سیاسی زنان، بهطور عمده به تأثیرپذیری آنان از تحولات تاریخی اروپا بهویژه در امور اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ارتباط مییابد.
In connection with human dignity and rights of women، Kant and Mill retain a same viewpoint، i.e.، they appretiate that women own intrinsically human values. They also reject instrumental usage of women، but in relation to women’s social and political rights، their ways are separated: Kant considers women as man’s property and passive citizens. He denies the social and political rights of women. Conversely، Mill defends women’s social and political rights on the bases of liberty and equality. So، Kant’s standpoints on human dignity of women on the one hand، and their social and political rights on the other، suffer from contradiction، while Mill’s thoughts are consistence in this context. One can understand the essence of difference between these two philosopher’s notions by using hermeneutic method (text and context). The controversy on women’s rights mainly emerges from effects of historical developments particularly economic، social and political affairs، within Kant’s and Mill’s thoughts.
خلاصه ماشینی:
در نتیجه ، دیدگاه های کانت دربارة منزلت انسانی زنان از سویی و حقوق اجتماعی و سیاسی زنان از سوی دیگر متناقض ، اما اندیشه های میل در این زمینه سازگار است .
آیا دیدگاه های کانت و میل دربارة منزلت انسانی و حقوقی زنان ، با مبانی انسان شناختی این دو فیلسوف سازگاری دارد یا متناقض است ؟ ٢.
از سوی دیگر، روش تطبیقی به کار گرفته شده است تا همسانی ها و ناهمسانیهای دیدگاه های کانت و میل دربارة منزلت انسانی و حقوق اجتماعی و سیاسی زنان ترسیم و تبیین شود.
کانت از سویی زن را در مقالۀ «نظر و عمل » شهروند منفعل میخواند، اما از سوی دیگر پنج سال بعد، در مابعدالطبیعۀ اخلاق این آموزه را به میان میآورد که «قانون های آزادی طبیعی که رأیدهندگان بر سر آنها توافق میکنند- از هر گونه که باشد-، نباید با قانون های آزادی طبیعی و برابری همنوا با آزادی تمامی افراد جامعه در تضاد قرار گیرد؛ یعنی هر فرد بتواند از وضع منفعل به وضع فعال ارتقا یابد» (١٤٠ :C١٩٩١ ,Kant(.
وقتی کانت و میل در خصوص شخصیت انسانی زنان سخنی یگانه میگویند و رأیی مشترک صادر میکنند، اما در مورد جایگاه اجتماعی و سیاسی زنان ، هر یک راه خود را از دیگری جدا میکند، پاسخ به این چرایی را باید در زمینۀ تاریخی و دگرگونیهای اقتصادی و اجتماعی طی حدود صد سال در اروپا و همچنین تجربه های شخصی آنان جست وجو کرد.
بدین سان ، فرضیۀ این پژوهش آزموده میشود که کانت و میل مبانی انسان شناختی یگانه ای دربارة منزلت انسانی زنان دارند، اما تأثیرگذاری تحولات تاریخی، دیدگاه های این دو فیلسوف را دربارة جایگاه اجتماعی و سیاسی زنان به وادی دوگانگی و اختلاف میکشاند.