چکیده:
در این مقاله مفهوم «ایجابیت» Positivity)) و سیر تحول آن نزد هگل طی دوره های ابتدایی فعالیت نظری اش (دوره موسوم به دوره برن 96-1793 و دوره موسوم به دوره فرانکفورت 1800-1797) مورد بررسی قرار گرفته است. تحول مفهوم «ایجابیت» به مثابه حاکمیت نظامی ناقض آزادی اصیل، متضمن گذار هگل از ادبیات صرفا مذهبی در دوره برن به ادبیاتی مشخصا سیاسی در دوره فرانکفورت است. در همین راستا، هگل در دوره فرانکفورت در مقایسه با دوره برن، پیش زمینه اجتماعی وسیع تر و شامل عناصر اقتصادی و سیاسی بیش تری را مورد توجه قرار می دهد.این مقاله درصدد است که با اتکاء بر متن نوشته های هگل، ضمن تبیین مفهوم ایجابیت در هر دو دوره نشان دهد که در نهایت هگل موفق نشده است که طریقی برای رفع ایجابیت در دوره های مزبور ارائه دهد.
In this essay the concept "positivity" and its diversion in Hegel's early thought (the Berne Era 1793-96 and the Frankfurt Era 1797-1800) are studied. Diversion of the concept "positivity" as the dominance of a system contradicting genuine freedom, necessitates Hegel's passage from the pure religious literature of Berne Era to the specifically political literature of Frankfurt Era. Accordingly, in comparison to the Berne Era, in the Frankfurt Era Hegel pays attention to a vaster social context which includes much more politico-economical elements. This essay is to explain the concept "positivity" according to Hegel's texts belonging to both eras and to show that Hegel could not find a way to eliminate "positivity" in both eras.
خلاصه ماشینی:
تطور مفهوم ايجابيت در فلسفۀ سياسي هگل جوان * ياشار صدرحقيقي ** دانش آموختۀ دکتري علوم سياسي، دانشگاه تهران چکيده در اين مقاله مفهوم «ايجابيت » (Positivity) و سير تحول آن نزد هگل طي دوره هاي ابتدايي فعاليت نظري اش (دورة موســوم به دورة برن ٩٦-١٧٩٣ و دوره موســوم به دورة فرانکفورت ١٨٠٠- ١٧٩٧) مورد بررسي قرار گرفته است .
به نظر شلومو آوينري : «منظور هگل از «ايجابيت » نظامي مذهبي است که دسته اي از قوانين و قواعد را برقرار ميکند که مؤمن به آن مذهب بايد از آن ها تبعيت کند، نه به اين دليل که قوانين و قواعد مزبور براي او بيان کنندة اميال دروني خود او بوده و انتخاب اخلاقي اش را نمايندگي ميکنند بلکه [صــرفا] به اين دليل که آن ها به همان شــکل خاص تأســيس و پايه گذاري شــده و توســط نهادهاي مذهبي براي او «ايجاب » گشــته اند» .
ضرورت فرارفتن از منفعت شخصي در عرصۀ اجتماعي هر چند به شـــدت رنگ و بوي دغدغه اي کانتي را به خود ميگيرد ولي از آن جا که تمايز ساختاري در بوروکراسي بسط يافتۀ وورتمبرگ به شدت با موقعيت اجتماعي يکسان همۀ شهروندان در يونان و روم باستان تفاوت ميکند، حتي بيش از دورة برن شکاکيت هگل نسـبت به حقانيت عقل عملي کانت تحريک ميشـود و ميتوان گفت براي هميشـه با اخلاق کانتي مرزبندي ميکند.
-Taylor, Charles (1975), Hegel, Cambridge, Cambridge University Press.