چکیده:
در مقایسه دیدگاه اسلام و مسیحیت نسبت به وحی دو پرسش عمده امکان طرح دارد: پرسش اول اینکه دیدگاه متفاوت این دو سنت دینی نسبت به ماهیت وحی (با توجه به اینکه هر دو دین از ادیان وحیانی بهشمار میروند) عمدتا از کجا ناشی شده است؛ پرسش دیگر اینکه: این تفاوت، به چه تفاوتهای کلامی دیگر و با چه سطحی از قوّت استدلال منجر شده است. پرسش اول در حوزه جامعهشناسی دین و پرسش دوم در حوزه فلسفه دین قرار میگیرد. پاسخ پرسش اول این است که چون پارادایم فرهنگی یونان در زمان پیدایش دین مسیح، پارادایم شرک و باور به خدایان انساننما بوده است؛ متفکران صدر مسیحیت و بهویژه پولس (برای فهمپذیر کردن و مقبول جلوه دادن دین مسیح و بهمنظور توسعه و ترویج آن) متناسب با پارادایم فرهنگی غالب آن روز یونان، تفسیر جدیدی از ماهیت عیسی و دین مسیح ارائه کردند که تا امروز نیز ادامه دارد. پارادایم فرهنگی زمان پیدایش دین اسلام نیز مبتنی بر شرک و بتپرستی بود، اما عواملی چون پیروزی و تسلط اسلام در سرتاسر حجاز در کوتاهمدت، نزول قرآن بهنحو تدریجی و در طول مدت 23سال، کتابت قرآن بهعنوان یک مرجع نهایی و وجود امامان شیعه بعد از پیامبر، سبب شد تا پارادایم توحید و یکتاپرستی بدون هیچگونه تغییری مقبولیت لازم را پیدا کند و بهطور کامل جای پارادایم شرک و بتپرستی را بگیرد. پاسخ پرسش دوم این است که: این دو نگاه متفاوت به ماهیت وحی، سلسلهای از لوازم کلامی متفاوت نسبت به ماهیت ایمان، ماهیت پیامبری، ماهیت متون مقدس و کیفیت دستیابی به هدایت و رستگاری را بهدنبال میآورد که به برخی از آنها اشاره شده است. اثبات این نتایج کلامی در مسیحیت بهمراتب دشوارتر از اسلام و با تکلف بیشتری مواجه است.
In comparison Islam and Christianity in to revealation two major questions to be discussed: First, different views of the two religious traditions of the nature of revelation is primarily where is derive? Another question: this difference, leading to what other theological differences and what level of force is argued. The first question in the field of sociology of religion and the second question is in the philosophy of religion. Answer the first question is that Greek culture paradigm since the advent Christianity, was the paradigm of polytheism and belief in gods were humanoid, Top Christian thinkers, especially Paul- for Understandable and acceptable to portray Christianity and to develop and promote it - According to the dominant cultural paradigm that day Greece reinterpretation of the nature of Jesus and Christianity that to this day continues. Cultural paradigm since the advent of Islam was also based on paganism, But several factors led the paradigm of monotheism without any change became acceptance and to fully replace paganism catch paradigm.
Second question is that:The two different perspectives on the nature of revelation,bring a series of Theological different Results of the nature of faith, nature of the prophet, nature sacred texts and how to achieve redemption and guidance Who referred to some of them. the prove of These Theological results in Christianity is mor difficult than Islam.
خلاصه ماشینی:
پاسخ پرسش اول اين است که چون پارادايم فرهنگي يونان در زمان پيدايش دين مسيح ، پارادايم شرک و باور بـه خـدايان انسـان نمـا بـوده اسـت ؛ متفکـران صـدر مسيحيت و به ويژه پولس (براي فهم پذير کردن و مقبول جلوه دادن دين مسيح و بـه منظـور توسـعه و تـرويج آن ) متناسـب بـا پارادايم فرهنگي غالب آن روز يونان ، تفسير جديدي از ماهيت عيسي و دين مسيح ارائه کردنـد کـه تـا امـروز نيـز ادامـه دارد.
سؤالي که در اينجا مطرح مي شود اين است که چـه عـواملي سـبب اخـتلاف برداشـت اسلام و مسيحيت از«ماهيت وحي » شده است ؟ سؤال ديگر اينکه وقتي اين دو ديدگاه را در معرض تطبيق و مقايسه قرار مي دهيم ، چه تفاوت ها و نقاط قوت و ضعفي به لحاظ عقلي و کلامي نسبت به يکديگر دارند؟ سؤال اول در حوزٔە جامعـه شناسـي ديـن و سـؤال دوم در حوزٔە فلسفة دين قرار دارد.
پيروان حضرت موسي (ع ) پذيرفتند که خدايي هست و قانوني دارد که انسان ها بايد پيرو آن باشند؛ ولي دو خطاي مهم را مرتکب شدند: يکي اينکه کاملا تسليم حکـم الهـي (که به آنها الهام شده بود) نشدند و سبب شدند تا بعضي از نسخه هاي متوني کـه سـند کتبـي پيام الهي محسوب مي شدند (تورات ) در طول زمان تباه شود و بـه ايـن ترتيـب کتـاب ايشـان صحت خود را از دست بدهد و ديگري اينکه به جاي اينکه متفطن بـه ايـن نکتـه باشـند کـه احکام وحي شده بر موسي حکم جهاني و خطاب به تمام بشريت است ؛ به اين عقيده رسيدند که فرمان الهي فقط مربوط به خود ايشان بوده است (اسميت ، ٢٥٣٦: ١٢).