چکیده:
مقاله حاضر پاسخی به این پرسش اساسی است که چرا زبان نزد افلاطون از اهمیت فراوانی برخوردار است. او در محاورههای متعددی مانند ثئایتتوس و سوفیست، به این موضوع میپردازد؛ و در کراتولوس «زبان» جنبة محوری مییابد. همچنین میان زبان و مابعدالطبیعة افلاطون ارتباط ناگسستنی وجود دارد. بنابرایندر این مقاله ارتباط بین زبان و مابعدالطبیعة افلاطون نیز واکاوی میشود. ادعای محوری این که این پیوند چنان عمیق است که میتوان گفت کل دیدگاه افلاطون دربارة زبان حول دیدگاه وی درباب هستیهای واقعی، یعنی مُثُل، شکل میگیرد؛ و بر همین اساس است که به نقادی دیدگاههای رایج زمان خویش دربارة زبان، مانند قراردادگرایی و طبیعتگرایی، میپردازد. به عبارت دیگر، افلاطون ضمن تحلیل دو موضع متقابلِ قراردادگرایی و طبیعتگرایی نشان میدهد که نمیتوان از طریق مطالعۀ نامها به کشف طبیعت چیزها نائل شد.
خلاصه ماشینی:
» (خراسانی، 1382:278) بنابراین از نظر پارمنیدس اندیشه و گفتار با معنا عبارت است از این که چیزی هست، درنتیجه وی ماهیت موضوع گفتاری را که قابل بیان است درنظر دارد (Kirk, 1984: 272)؛ یعنی باشنده، باشندهای که دستخوش هیچگونه تغییر و تغیری قرار نمیگیرد و همواره همان هست.
همچنین ظاهرا، موضوع کراتولوس را نتوان محدود به بررسی منشأ زبان یا شرایط لازم و کافی درستی نامها دانست؛22 همچنین مدعی شد که هدف افلاطون طرح چگونگی ساخت یک زبان ایدهآل است23 یا آنکه وی خواهان نشان دادن نادرستی مطالعۀ چیزها از طریق ریشهشناسی است24؛ بلکه شاید بتوان همراه با کریستین توماس گفت او میخواهد راه دیگری برای مطالعة چیزها را نشان دهد که از طریق نام نیست.
در بحث مثل در کراتولوس نکتة مهم آن است که مثل نمایانگر اوسیای چیزی هستند و نیز از آنجا که معرفت و گفتگو ممکن است، مثل باید بهعنوان هستندگان ثابت و همواره خود اینهمان وجود داشته باشند (b440d-439) و البته باید در نظر داشت راه دستیابی به آنها نه از طریق زبان بلکه از طریق دیالکتیک است.
فریدلندر نیز معتقد است آنچه در کراتولوس مورد پژوهش قرار میگیرد نه منشأ زبان آنگونه که مثلا ما در آثار اپیکور و رواقیان، یا نزد هردر و هومبولت میبینم، بلکه درستی نامها یعنی ارتباط بین کلمات و چیزهاست (Friedländer,1964: Vol. II: 196 ).