چکیده:
قدرت به عنوان اصلی ترین مولفه سیاست، همواره مورد توجه افکار عمومی، نیروهای سیاسی- اجتماعی و هیات حاکمه و رسانه ها می باشد. تصاحب قدرت، هدف اصلی تکاپوی سیاسی است و نحوه تصاحب و استفاده از آن، بیشترین مباحث حول و حوش این مفهوم را تشکیل می دهد. شاخص مهم برای سنجش استفاده درست یا نادرست از قدرت قانون است. هرگاه حاکم بدون توجه به قانون و نهادهای قانونی، بر اساس سلیقه و رای خود از قدرت استفاده نماید، این قدرت را قدرت شخصی شده می نامند. نوشتار حاضر در پی آن است تا مشخص کند، رسانه ها چگونه و با چه راهکارهایی مانع شخصی شدن قدرت یا شخصیت زدایی از آن می شوند.
Power as the most fundamental parameter on the politics has caught the attention of the public، socio-political forces، and the ruling bodies. The possession of power is the main objective of any political endeavor and the manner of acquiring and employing it establishes the bulk of the debates which are relevant to this concept.
The main criterion for testing the correct use or abuse of power is certainly the law. Whenever a ruler utilizes the power on the basis of his or her own taste and opinion، irrespective of the established codes and legal institutions، this power is called the personalized power. This text is going to designate how and through which methods the media hinder personalization of depersonalization of power.
خلاصه ماشینی:
یعنی قدرت یا زوراز طریق یک شبکه قواعد نقش ها و منابع و درراستای اهداف تعریف شده ومشخص اعمال می شود» (گل محمدی ،٥٤:١٣٩٢) که البته اعمال زور یا قدرت سیاسی چون به وسیله فرد یا افرادی به نمایندگی از دولت صورت میگیرد، الزام دیگری برای نهادینه شدن آن در نظر گرفته اند و شخصیت زدایی ازقدرت سیاسی یا غیرشخصی کردن آن است .
می توان گفت دست کم هزینه های مالی قدرت نرم پایین تر از قدرت سخت است و این برای کشورهایی که مدام در پی اعمال قدرت، جهت رسیدن به منافع خود هستند، به شدت حائز اهمیت است ، از طرفی به لحاظ غیرمادی هم بحث ایجاد انزجار و یا پرهیز از آن در اعمال قدرت و حصول نتیجه ، مورد توجه سیاستمداران است چراکه اعمال قدرت سخت ولو اینکه موجب حصول نتیجه باشد به واسطه عینیبودن و داشتن تبعات ناخوشایند آن، به هر نحوی در سایرین ایجاد انزجار و تنفر می کند و ممکن است در شرایط صلح پس از جنگ ، تأثیر منفی داشته باشد.
حال اگر جامعه مدنی در قالب چند حزب فعال و قدرتمند بروز و ظهور داشته باشد، طبیعی است به محض به قدرت رسیدن هر حزب، احزاب دیگر در نقش اپوزیسیون یا منتقد حزب حاکم عمل می کنند و رسانه های این احزاب، به درستی می توانند در جلوگیری از شخصیشدن قدرت یا استفاده ناروا و غیرقانونی از قدرت تأثیرگذار باشند.
در این مدل ابدا رسانه ها نمی توانند نقش نظارتی خود را به خوبی ایفا کنند و در واقع نه تنها به شخصیت زدایی از قدرت یا نهادینه شدن آن کمکی نمی کنند، بلکه ممکن است در شخصیشدن قدرت و تضعیف نهاد و برجسته کردن شخص حاکم نیز مؤثر باشند.