چکیده:
زمانی که قزوین بهعنوان پایتخت شاهطهماسب انتخاب شد، دولتخانه و مجموعهای از باغها، در اراضی موسوم به زنگیآباد ساخته شدند. با تخریب بخش وسیعی از مجموعه صفوی قزوین، آثار ناچیزی از آن باقی مانده است. این آثار ناچیز و منابع دیگر همواره دستمایه قرار گرفتهاند تا شکل شهر و طرح دولتخانه و باغهای مجاور آن آشکار شود. با وجود این، به نظر میرسد اطلاعات موجود برای فهم طرح شهر صفوی و خصوصیات اجزای مهم آن همچون خیابان کافی نیستند و شکل، طرح و خصوصیات خیابان صفوی بهاندازه کافی مطالعه نشده است. این مقاله بهدنبال یافتن موقعیت و خصوصیات خیابان یا خیابانهای دارالسلطنه قزوین است. شاعر دربار، عبدیبیگ شیرازی به دستور شاه، دارالسلطنه و از جمله باغ سعادت، کاخها و برخی خیابانها و میدانها را توصیف کرده است. این توصیفات، سندی مهم برای فهم فضاهای شهر جدیدی است که در زمان طهماسب در شمال قزوین ساخته شد. برخی از جهانگردانی که به قزوین رفتهاند، مشاهدات خود را از دربار صفوی در بخشهایی از دستنوشتهها و ترسیمهای خود شرح دادهاند. از میان آنها پیترو دلاواله، دن گارسیا فیگوئروا و انگلبرت کمپفر بیشتر از دیگران، اطلاعاتی درباره دارالسلطنه قزوین ارائه کردهاند. در این مقاله که روشی تفسیری و توصیفی تاریخی دارد، ابتدا شرح عبدیبیگ از خیابانهای مجموعه مطالعه شده است. با شناخت فضاهای توصیفشده در شعر و تطبیق ویژگیهای آنها با ترسیمهای کمپفر و نوشتههای دلاواله و فیگوئروا، موجودیت و موقعیت خیابان یا خیابانها و ارتباط آنها با یکدیگر در بستر شهر قابل فهم است. بر این اساس بهجز خیابان شمالی جنوبی و خصوصی درون باغ اطراف ارشیخانه و سایر خیابانهای درون باغها، دو خیابان در بیرون باغهای خصوصی قابل شناسایی است: نخست، خیابانی نیمهعمومی که میان سردر عالیقاپو و سردر باغ اطراف ارشیخانه قرار دارد و دوم، خیابانی که سردر عالیقاپو را به شهر قزوین متصل میکند و انتهای جنوبی آن نزدیک جلوخان مسجد جامع بوده است.
Almost all visitors of works of Islamic architecture agree about a special quality that touched them deep inside in the direct experience of these places. This internal experience of quality، not necessarily restricted to encounters with works of Islamic architecture، has been rarely discussed and somehow been neglected in general studies or theories of architecture. Therefore، the main purpose of this paper is to disambiguate this concept with reference to Islamic mysticism، and then explain it in the architectural discourse. In this way، it can be stated that a work of architecture، like all natural and artificial phenomena in the cosmos، is a being of multiple ranks of existence. According to the doctrine of levels of existence (maratib al-wujud)، place is an essence that corresponds to rank among levels. The quality and quantity (forma and materia) of place are two complementary aspects of its exterior existence، representing its essential rank. The main point is that between the two exterior aspects of place، quality is higher in rank than quantity، and it is affected by and directly related to its essence. Therefore، we can acknowledge that the deep effect felt in the presence of Islamic architectural works is primarily because of the living essence of these places that would permeate the visitors through the multiple levels of the quality of that place.