چکیده:
یکی از مهم ترین موضوع ها در زمینه سبک شناسی روایت در متون کهن، چگونگی خوانش و تفسیر داستان های تمثیلی است. ارتباط این موضوع با روایت شناسی هنگامی روشن می شود که با صرف نظرکردن از محتوا و پیام تفسیرها، به ارتباط آن با خطوط داستانی توجه کنیم. مقاله حاضر درپی دست یابی به مهم ترین شیوه هایی است که مولوی براساس آنها به تفسیر حکایت های مثنوی پرداخته است. می توان گفت ارائه تفسیرها بر محور هم نشینی مهم ترین ویژگی تمایزبخش مثنوی از متون مشابه است. مولوی برای ارائه این تفاسیر، حکایت را به صورت خطوط داستانی مجزا درنظر می گیرد و متناظر با هر خط داستانی تفسیری ارائه می دهد. تعدد این خطوط داستانی می تواند نتیجه تنوع شخصیت ها یا پی رفت های دریافت شده از متن باشد. در این فرایند، ارزش خطوط اصلی و فرعی با یکدیگر برابرند؛ بنابراین، در اغلب موارد، تفسیر ابتدایی (انگیزه بیان) یک حکایت چندان با تفاسیر میانی، پایانی یا حتی تفسیر منطبق با خط اصلی داستان هم خوان نیست. توجه به خطوط داستانی در شکل گیری تفاسیر، هم در تحلیل نوعی ویژه از چندمعنایی تمثیل در مثنوی مفید است و هم می تواند فراهم آورنده تبیینی روایت شناختی از تداعی معانی در مثنوی باشد.
One of the most important issues in narratologicalstudy of Masnavi is methods of reading and interpreting the allegories. The relationship between this subject and narration is best revealed when we attend to the relationship between interpretations and storylines، regardless of the content of those interpretations. The main aim of this paper is to investigate the methods by which Mawlawiinterpreted the allegories narrated in Masnavi. It can be said that presenting the interpretations on the syntagmatic axis is the most important property of Masnavi. To interpret these stories، Mawlawi reads these as separated storylines، then، presents an interpretation corresponding to each of them. Multiplicity of these storylines is the result of two factors: Multiplicity of characters and Multiplicity of sequences. In this process، the value of main storylines is equal to subsidiary ones. Therefore، sometimes، the motivation (initial interpretation) of telling an allegory is not proportionate to the final and medial ones. The validity of the storylines for presenting the interpretations is both a factor for polysemy of allegories of Masnavi، and a presenter of a narratological explanation for association in Masnavi.
خلاصه ماشینی:
"به هرحال ، حتی این قطعات کوچک روایی نیز، به دلیل فاصله گرفتن از سطح داستان بنیاد، درکانون توجه مقالة حاضر نبوده اند، ولی اشاره به یکی از آنها خالی از فایده نیست : در بخشی از داستان «پادشاه جهود» در دفتر نخست مثنوی ، مریدان (نصرانیان ) این گونه به خلوت نشینی وزیر اعتراض می کنند: جمله گفتند ای وزیر انکار نیست گفت ما چون گفتن اغیار نیست اشک دیده ست از فراق تو دوان آه آه است از میان جان روان طفل با دایه نه استیزد ولیک گرید او گرچه نه بد داند نه نیک ما چو چنگیم و تو زخمه می زنی زاری از ما نه تو زاری می کنی ما چو ناییم و نوا در ما ز توست ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست ما چو شطرنجیم اندر برد و مات برد و مات ما ز توست ای خوش صفات ما که باشیم ای تو ما را جان جان تا که ما باشیم با تو در میان ما عدم هاییم و هستی های ما تو وجود مطلقی فانی نما ما همه شیران ولی شیر علم حمله شان از باد باشد دم به دم حمله شان پیدا و ناپیداست باد آنکه ناپیداست هرگز گم مباد (مولوی ، ١/١٣٧٩: ٥٩٥- ٦٠٤) این بخش تنها شامل کلام مریدان خطاب به وزیر است ، ولی به نظر می رسد «صدای مولانا بلافاصله جایگزین آن می شود» (صفوی ، ١٣٨٨: ١١١).
لایة دوم : چون که گل بگذشت و گلشن شد خراب بوی گل را از که یابیم از گلاب چون خدا اندر نیاید در عیان نایب حق اند این پیغمبران ٩ (مولوی ، ١/١٣٧٩: ٦٧٢-٦٧٣) در این مورد نیز، همچون نمونه های پیشین ، استقلال خط فرعی از خط اصلی ، تفسیری متفاوت و حتی متضاد با خط اصلی ایجاد کرده است ؛ یعنی پی رفت ها و خطوط داستانی مختلف با هدف تکمیل کردن اندیشه ای ازپیش موجود (تفسیر و انگیزة ابتدایی سرایش داستان ) فراخوانده نمی شوند، بلکه تاحد زیادی مستقل از یکدیگر و متناظر با تفسیرهایی مستقل هستند؛ بنابراین ، ارائة تفسیرها به شیوة هم نشینی در مثنوی را می توان در شکل گیری و تغییر ساختار، مضمون و شخصیت های داستان نیز مؤثر دانست ."