چکیده:
مقاله حاضر به نقد معرفت شناختی انسان گرایی شاعران معاصر، از دوره مشروطه تا انقلاب اسلامی، پرداخته است و با نگاهی آسیب شناختی تبیین کرده است که از دوره مشروطه که سرآغاز جریان تجددگرایی و متعاقب آن ورود اندیشه های فلسفی غربی بوده تا پایان دوره مورد بررسی، انسان گرایی اغلب برکنار از محوریت دین و بی توجه به واقعیت های ساختار اجتماعی سیاسی جامعه ایرانی، توام با برداشت های فردی حزب گرایانه و غرب گرایانه بوده است. اصرار بر انتقال این گونه از ادبیات و فرهنگ، بدون توجه به زیرساخت های فرهنگی ادبی مبدا و مقصد نیز خطایی بوده است که شاعران متجدد، اغلب مرتکب شده اند. در ادامه تاکید شده است که بسیاری از شاعران، ادای بینش های اومانیستی را در شعر معاصر در آورده اند. از سوی دیگر، میان شاعر مدعی انسان گرایی با شعرش و مخاطبش، به علت عدم صمیمیت و عدم تجربه عینی و همین طور کلی گویی و کلی بافی، هم سویی و هم رایی مشاهده نمی شود و وجهی تصنعی در این میان حاکم است. این شرایط بیش از هر چیز به علت نگرش لوکس گرایانه و تقلیدی شاعران به این مقوله از شعر پدید آمده است.
خلاصه ماشینی:
"بررسی انسانگرایی شاعران معاصر از دیدگاه معرفتشناسی · محسن ایزدیار چکیده مقاله حاضر به نقد معرفتشناختی انسانگرایی شاعران معاصر، از دوره مشروطه تا انقلاب اسلامی، پرداخته است و با نگاهی آسیبشناختی تبیین کرده است که از دوره مشروطه که سرآغاز جریان تجددگرایی و متعاقب آن ورود اندیشههای فلسفی غربی بوده تا پایان دوره مورد بررسی، انسانگرایی اغلب برکنار از محوریت دین و بیتوجه به واقعیتهای ساختار اجتماعی سیاسی جامعه ایرانی، توأم با برداشتهای فردی حزبگرایانه و غربگرایانه بوده است.
در شعر ادوار گذشته در ایران، انسان با توجه به محدودیتهای دنیوی، نحوه زندگی، نیازها و عواطفی که ویژه آن روزگاران بوده است محوریت یافته و نشان داده شده است اما در روزگاران جدید، نوع زندگی انسان امروز، طرز تلقی از هستی، عواطف و اندیشههایش تغییراتی ژرف داشته و شرایطی تازه یافته است؛ به همین نسبت شاعران معاصر نیز تصویرگر روابط و مناسباتی هستند که بر زندگی و دنیای انسان امروز حاکمیت دارد.
در چنین شرایطی، در این رویکرد شاعران به موضوع انسان، دو نکته قابل توجه است: نخست آنکه بازنگری شاعران به مسایل انسان و نفی و تعدیل و نقد مسایل اجتماعی اگر چه ممکن است در مقاطعی پسندیدنی باشد و توجه عمومی را به خود جلب کند ولی چون از پیشینه و دیرینهای برخوردار نیست و ادامه منطقی شرایط سیاسی اجتماعی را دنبال نکرده است، موجی است که مقطعیبودن آن آشکار است و محکوم به فناست و حداقل اثرات درازمدت نخواهد داشت."