چکیده:
واژگان یک زبان یا گویش به عنوان مواد خام و اصلی هر زبان، نشان دهنده ی فرهنگ، باور و روش زندگی مردمی هستند که با آن سخن میگویند؛ و در این میان، فعلها به سبب بار معنایی که در جمله بر عهده دارند نقش مهمی ایفا میکنند. در گویش مردم بندرخمیر (در استان هرمزگان، 70 کیلومتری غرب بندرعباس)، فعل های ساده ای یافت میشود که در زبان فارسی معیار امروزی، برای آن ها فعل سادهای وجود ندارد. با توجه به ارتباط بین وضع لغت و پیشه و شغل مردمان آن گویش، وجود این فعلها در گویش بندرخمیر میتواند ناشی از کارکرد فراوان آن معنا در زندگی حرفهای مردم بوده باشد که آن ها را به وضع فعل سادهای برای آن واداشته است. این فعلها عبارتند از: پازندن (pāzonden)، چاکیدن (čāhīden)، چانوندن (čānonden)، خاسیدن (xāsīden)، زپندن (zaponden)، شرندن (šaronden)، کرپندن (koroponden)، کرپیدن (koropīden)، گچاردن (gečārden)، مشتن (mošten)، موروختن (morūxten) و هردن (harden).
The words of any language or dialect - as the material of the language - indicate the culture, the
beliefs, and the lifestyle of the people who speak that language. The verbs play an important
semantic role in this process. In the dialect of 'Bandar- Khamir' (a city in Hormozgan province,
in seventy kilometers west of Bandar Abbas, in Iran) we can find some simple verbs that have no
equivalent in simple form in the official language. The use of these verbs in Bandar Khamiri
dialect might be attributed to the frequent use of such meanings in the people's professionallife
that necessitate the use of simple form for these verbs. These verbs are "pazonden" (to prune),
"cakiden" (in the air grab), "canonden" (to feed to camel), khasiden (to sting, to chew),
"zaponden" (sudden drag), saronden (to shake hands while talking), "koroponden" (crushed
metal container), "koropiden" (to crush metal container), "gecarden" (to massage), "mosten" (to
sweep , to dredge), "morukhten" (to blindfold), and "harden" (to mill).
خلاصه ماشینی:
با توجه به ارتباط بین وضع لغت و پیشه و شغل مردمان آن گویش ، وجود این فعل ها در گویش بندرخمیر می تواند ناشی از کارکرد فراوان آن معنا در زندگی حرفه ای مردم بوده باشد که آن ها را به وضع فعل ساده ای برای آن واداشته است .
قتالی ، ١٣٨٨: ٢٠٨) آورده است که معادل یا نزدیک به معنی «قاپیدن » و «فشردن یا چپاندن » در زبان فارسی رسمی است ؛ اما این مصدر معنای دیگری نیز دارد که در فارسی رسمی مصدر ساده ای م عادل آن وجود ندارد و آن « نخ یا طنابی را با سرعت و ناگهانی کشیدن » است .
(دهخدا:ذیل واژه )؛ در حالی که «گجاردن » در گویش بندرخمیر، تنها معنای «مشتمال دادن و ماساژ دادن » را افاده می کند؛ پس با مصدر ساده ی «مالیدن » مترادف نیست و در ردیف فعل هایی قرار می گیرد که در فارسی رسمی برای آن ها مصدر ساده ای وجود ندارد و موضوع این مقال است .
در باب این که چرا در گویش بندرخمیر برای چنین عملی ، فعلی ساده و خاص وضع شده است ، فقط می توان نظراتی را ارائه داد که شاید مهم ترین آن ، ارتباط دریایی با هند و آوردن انواع روغن های ویژه ی ماساژ از آن سرزمین ، و نیز وجود چشمه ی آبگرم مش هور و مفید آن باشد؛ البته با تأکید بر «شاید» پیشتر آمده .